فیک ارباب ردرین P²
فیک ارباب ردرین P²
؟:خیلی وقته ندیدمت
اینو گفت و یه لبخند شیطانی زد شوگا با دیدنش شوکه شده بود با دیدن لبخندش عصبی شد اما در صورتی هم ترسیده به نظر می اومد چون از اون پسر کله شق هرکاری بر نیومد ترسیده بود که به بقیه آسیب برسونه از طرفی براش عجیب بود که چجوری اومده چطوری تونسته از دیواره ی قدرتمندی که دور تا دور خونه بود رد بشه تا اینکه یادش اومد که یادش رفته دور تا دور خونه دیواره ی جادویی بکشه
شوگا:تهیونگ؟!....تو اینجا چه غلطی میکنی ؟(عصبی و با اخم)
تهیونگ: واقعا که مهمونی میگیری منو دعوت نمیکنی برات متاسفم
پوزخند زد و بدونه اجازه وارد خونه شد
شوگا : کسی به تو اجازه وارد شدن نداد
لیسا:عزیزم کیه ؟
تهیونگ : عوووو شوگا ازدواج کردی نچ نچ نچ منو دعوت نکردی
شوگا : اولاً ما هنوز ازدواج نکردیم دوما عروسی هم بگیرم تورو دعوت نمیکنم
جیمین و جونگ کوک و رزی میدونستن اون کیه وقتی وارد خونه شد اخماشون رفت تو هم بقیه هم چون نمیدونستن تهیونگ کیه کپ کرده بودن
جیمین : آقای تهیونگ لطفاً شر به پا نکنید هیچکدوم از ما دنبال شر نیستیم
تهیونگ : یه حرف هم از مادر عروس
شوگا : تهیونگ درست حرف بزن تا نزدم تو دهنت
(لیسا داشت از رزی می پرسید که اون کیه
لیسا:اونی اون کیه ؟(پچ پچ)
رزی : اون دشمن شوگاعه (پچ پچ )
لیسا : چرا ؟(پچ پچ )
رزی : نمیدونم منم ماجراشو نمیدونم (پچ پچ)
لیسا : آهان باشه )
؟:خیلی وقته ندیدمت
اینو گفت و یه لبخند شیطانی زد شوگا با دیدنش شوکه شده بود با دیدن لبخندش عصبی شد اما در صورتی هم ترسیده به نظر می اومد چون از اون پسر کله شق هرکاری بر نیومد ترسیده بود که به بقیه آسیب برسونه از طرفی براش عجیب بود که چجوری اومده چطوری تونسته از دیواره ی قدرتمندی که دور تا دور خونه بود رد بشه تا اینکه یادش اومد که یادش رفته دور تا دور خونه دیواره ی جادویی بکشه
شوگا:تهیونگ؟!....تو اینجا چه غلطی میکنی ؟(عصبی و با اخم)
تهیونگ: واقعا که مهمونی میگیری منو دعوت نمیکنی برات متاسفم
پوزخند زد و بدونه اجازه وارد خونه شد
شوگا : کسی به تو اجازه وارد شدن نداد
لیسا:عزیزم کیه ؟
تهیونگ : عوووو شوگا ازدواج کردی نچ نچ نچ منو دعوت نکردی
شوگا : اولاً ما هنوز ازدواج نکردیم دوما عروسی هم بگیرم تورو دعوت نمیکنم
جیمین و جونگ کوک و رزی میدونستن اون کیه وقتی وارد خونه شد اخماشون رفت تو هم بقیه هم چون نمیدونستن تهیونگ کیه کپ کرده بودن
جیمین : آقای تهیونگ لطفاً شر به پا نکنید هیچکدوم از ما دنبال شر نیستیم
تهیونگ : یه حرف هم از مادر عروس
شوگا : تهیونگ درست حرف بزن تا نزدم تو دهنت
(لیسا داشت از رزی می پرسید که اون کیه
لیسا:اونی اون کیه ؟(پچ پچ)
رزی : اون دشمن شوگاعه (پچ پچ )
لیسا : چرا ؟(پچ پچ )
رزی : نمیدونم منم ماجراشو نمیدونم (پچ پچ)
لیسا : آهان باشه )
۱.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.