part 5
و بعد حس تکون خوردن تخت.
بعد از چند دقیقه سکوت واقعا داشت خوابم میبرد که دستای کشیدشو دور کمرم حس کردم.
ات:چی..چیکار میکنی
تهیونگ:یعنی میگی حق ندارم زنمو بغل کنم؟
از لحن کیوتش خندم گرفت
ولی نه اون از من متنفر بود ولی میخواستم اینو ازش بپرسم که اون منو دوست داره یا از من متنفره.
ات:تهیونگ
تهیونگ:جانم چاگی
ات:تو منو دوست داری؟
تهیوتگ:معلومه که دوست دارم وگرنه برای ازدواج باهات اینقدر پافشاری نمیکردم.
ات:واقعا؟من فکر کردم که میخوای منو تو ازدواج کنیم تا شرکت پدرامون ثروتمند بشه.
بعد از چند دقیقه سکوت واقعا داشت خوابم میبرد که دستای کشیدشو دور کمرم حس کردم.
ات:چی..چیکار میکنی
تهیونگ:یعنی میگی حق ندارم زنمو بغل کنم؟
از لحن کیوتش خندم گرفت
ولی نه اون از من متنفر بود ولی میخواستم اینو ازش بپرسم که اون منو دوست داره یا از من متنفره.
ات:تهیونگ
تهیونگ:جانم چاگی
ات:تو منو دوست داری؟
تهیوتگ:معلومه که دوست دارم وگرنه برای ازدواج باهات اینقدر پافشاری نمیکردم.
ات:واقعا؟من فکر کردم که میخوای منو تو ازدواج کنیم تا شرکت پدرامون ثروتمند بشه.
۴۲.۲k
۰۱ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.