پارت ۳ گُلِ پِژمُردِمَن🥀
از زبون هانیا : سرم خیلی درد میکرد به زور دست یکی رو بغل کرده بودم به دسته نگاه کردم یکم تعجب کردم آروم آروم چشامو بردم بالا و بله پشمام ریخته بود این مرتیکه تو بغلمممممم
ناخودآگاه مشت زدم توی دهن مرده گوشه لبش پاره شد با داد و نگاهی خشمگین گفتم :
آهای بیناموس تو کی هستی ؟ اینجا چه غلطی میکنی ؟من کجام ؟چرا کتم تنم نیست ؟آشغال چرا تو بغلتم؟ تو کی هستی ؟
یونگی : وحشی بیادب درست حرف بزن درضمن منم میتونم بزنمتاااا به من چه خودت دیشب هی داداش داداش میگردی دهن منو سرویس کردی بعد الان من باید کتک بخورم ؟
من : یونگی یکم از دیروز رو براش تعریف کرد ولی اینکه گردنش یا گونشو بوسید در مورد این حرفی نزد و هانیا یه چند تا چیز از دیروز یادش اومد و خودش متوجه شد که دیروز گردنشو بوسیده و یا چه کارهایی کرده یه دفعه زد تو سرش و گفت:
خاک تو سرم بعد یه دفعه دوباره به خودم اومدم و خیلی خیلی جدی شدم و نگاهم رو بیروح کردم شبیه اینا شدم که قاتلن اما بیحوصله پرسیدم امروز چند شنبه است یونگی از تغییر هانیا تعجب کرد آروم گفت امروز سه شنبه هس هانیا ساعتو نگاه کرد و سریع از جاش بلند شد و از یونگی به خاطر دیروز معذرت خواهی کرد و کتش رو پوشید و رفت بیرون از خونه و یونگی تو ذهنش اینطوری بود که این چرا انقدر زود داره میره خیلی دختر پررو بیادب و عصبی و بیاحساسیه هانیاتا درو باز کرده که بره بیرون از خونه ولی دوباره برگشت داخل و درو بست گفت :
موتورم کو؟
یونگی : موتور تو مگه موتور داری در ضمن من چه میدونم هانیا گفت: دیروز یه موتور مشکی ندیدی کنارم؟ برا من بود نگو که همونطوری ولش کردی ؟ یونگی گفت : نمیدونم ن چه میدونستم اون برای تو الان دستی بخوام هستی؟
هانیا گفت : اووووو تو مهون یونگی نیستیییییییی؟؟؟؟؟
ایشششش باید خوش حال باشم اما ناراحتم چون تو بایسم بودی و الان دیگه نیستی !!!!!
خب ولش الان مجبوری من رو برسونی خونم و بعد ببریم سر کارم !
یون........
بچهها به خاطر مشتی که اون مرد دیشب به آنیا زد هانیا یکم زخمی شد و خوب با چسب زخمشو بسته بود اسلاید ۱ اسلاید ۲ هم موتور هانیا
ناخودآگاه مشت زدم توی دهن مرده گوشه لبش پاره شد با داد و نگاهی خشمگین گفتم :
آهای بیناموس تو کی هستی ؟ اینجا چه غلطی میکنی ؟من کجام ؟چرا کتم تنم نیست ؟آشغال چرا تو بغلتم؟ تو کی هستی ؟
یونگی : وحشی بیادب درست حرف بزن درضمن منم میتونم بزنمتاااا به من چه خودت دیشب هی داداش داداش میگردی دهن منو سرویس کردی بعد الان من باید کتک بخورم ؟
من : یونگی یکم از دیروز رو براش تعریف کرد ولی اینکه گردنش یا گونشو بوسید در مورد این حرفی نزد و هانیا یه چند تا چیز از دیروز یادش اومد و خودش متوجه شد که دیروز گردنشو بوسیده و یا چه کارهایی کرده یه دفعه زد تو سرش و گفت:
خاک تو سرم بعد یه دفعه دوباره به خودم اومدم و خیلی خیلی جدی شدم و نگاهم رو بیروح کردم شبیه اینا شدم که قاتلن اما بیحوصله پرسیدم امروز چند شنبه است یونگی از تغییر هانیا تعجب کرد آروم گفت امروز سه شنبه هس هانیا ساعتو نگاه کرد و سریع از جاش بلند شد و از یونگی به خاطر دیروز معذرت خواهی کرد و کتش رو پوشید و رفت بیرون از خونه و یونگی تو ذهنش اینطوری بود که این چرا انقدر زود داره میره خیلی دختر پررو بیادب و عصبی و بیاحساسیه هانیاتا درو باز کرده که بره بیرون از خونه ولی دوباره برگشت داخل و درو بست گفت :
موتورم کو؟
یونگی : موتور تو مگه موتور داری در ضمن من چه میدونم هانیا گفت: دیروز یه موتور مشکی ندیدی کنارم؟ برا من بود نگو که همونطوری ولش کردی ؟ یونگی گفت : نمیدونم ن چه میدونستم اون برای تو الان دستی بخوام هستی؟
هانیا گفت : اووووو تو مهون یونگی نیستیییییییی؟؟؟؟؟
ایشششش باید خوش حال باشم اما ناراحتم چون تو بایسم بودی و الان دیگه نیستی !!!!!
خب ولش الان مجبوری من رو برسونی خونم و بعد ببریم سر کارم !
یون........
بچهها به خاطر مشتی که اون مرد دیشب به آنیا زد هانیا یکم زخمی شد و خوب با چسب زخمشو بسته بود اسلاید ۱ اسلاید ۲ هم موتور هانیا
۱.۹k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.