𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟕
𝐩𝐚𝐫𝐭 𝟕
𝟏 ماه بعد :
& واقعا نمیخوای یه ذره بهش محبت کنی؟
_ جیمینا من تا حالا بارها ازم سو استفاده شده. دیگه نمیتونم به کسی اعتماد کنم.
& ولی من مردی به عاشقی اون ندیدم.
_ بگذریم چیکارم داشتی؟
& آهان. میخواستم یه مهمونی بگیرم. امشب. تو میای؟
_ باشه میبینمت.
همان شب :
+ مطمعنی گفت میاد دیگه؟
& آره.
+ نیم ساعت از شروع مهمونی گذشته پس چرا نمیاد؟
& از وقتی اومدی چشمات به دره. یه ذره از مهمونی لذت ببر.
همان لحظه دختری با شلوار جذب ، نیم ته و بوت های مشکی و کت شرابی رنگی وارد شد.
پوستش مثل برف سفید بود و موهای بلند و مشکیش هنگام قدم برداشتن بالا پایین میشد. لباش از همیشه سرخ تر بود. خلاصه بگم اون شب خیلی خواستنی بود.
تهیونگ مطمعن بود نمیتونه اون شب چشم از زنی که عاشقشه برداره.
اون شب قطعا شب معمولی نخواهد بود.
آروم سر میزی رفت که دختر نشسته بود. خواست کنارش بشینه ولی دوتا پسر بلافاصله صندلی های کنارش رو تصاحب کردن. روبه روش نشست و بهش خیره شد. یواش یواش تمام افراد اون مهمونی به غیر از تهیونگ مست شدن. ا/ت از شدت مستی روی صندلیش لم داده بود و چشماشو بسته بود. تهیونگ آروم بالا سرش رفت و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت. ولی چشماش رو باز نکرد.
فهمید خوابیده. براید استایل بغلش کرد و به سمت در رفت : تهیونگا داری میری؟
برگشت : جیمینا. خسته شدم میخوام برم .
جیمین تا چشمش افتاد به ا/ت گفت : اووو باشه شب قشنگی داشته باشی.
تهیونگ ا/ت رو روی صندلی کنار راننده گذاشت. کمربندشو بست و به لب هاش چشم دوخت. خودش رو کنار کشید و سوار ماشین شد. رسیدن دم خونه ی تهیونگ. تهیونگ یواش صندلیه ا/ت رو خوابوند و روی دختر خیمه زد. لب هاش رو به چند سانتی متری دختر رسوند. نفسای گرمش به صورت دختر میخورد.......
لایک یادتون نره 💖
𝟏 ماه بعد :
& واقعا نمیخوای یه ذره بهش محبت کنی؟
_ جیمینا من تا حالا بارها ازم سو استفاده شده. دیگه نمیتونم به کسی اعتماد کنم.
& ولی من مردی به عاشقی اون ندیدم.
_ بگذریم چیکارم داشتی؟
& آهان. میخواستم یه مهمونی بگیرم. امشب. تو میای؟
_ باشه میبینمت.
همان شب :
+ مطمعنی گفت میاد دیگه؟
& آره.
+ نیم ساعت از شروع مهمونی گذشته پس چرا نمیاد؟
& از وقتی اومدی چشمات به دره. یه ذره از مهمونی لذت ببر.
همان لحظه دختری با شلوار جذب ، نیم ته و بوت های مشکی و کت شرابی رنگی وارد شد.
پوستش مثل برف سفید بود و موهای بلند و مشکیش هنگام قدم برداشتن بالا پایین میشد. لباش از همیشه سرخ تر بود. خلاصه بگم اون شب خیلی خواستنی بود.
تهیونگ مطمعن بود نمیتونه اون شب چشم از زنی که عاشقشه برداره.
اون شب قطعا شب معمولی نخواهد بود.
آروم سر میزی رفت که دختر نشسته بود. خواست کنارش بشینه ولی دوتا پسر بلافاصله صندلی های کنارش رو تصاحب کردن. روبه روش نشست و بهش خیره شد. یواش یواش تمام افراد اون مهمونی به غیر از تهیونگ مست شدن. ا/ت از شدت مستی روی صندلیش لم داده بود و چشماشو بسته بود. تهیونگ آروم بالا سرش رفت و بوسه ای روی پیشونیش گذاشت. ولی چشماش رو باز نکرد.
فهمید خوابیده. براید استایل بغلش کرد و به سمت در رفت : تهیونگا داری میری؟
برگشت : جیمینا. خسته شدم میخوام برم .
جیمین تا چشمش افتاد به ا/ت گفت : اووو باشه شب قشنگی داشته باشی.
تهیونگ ا/ت رو روی صندلی کنار راننده گذاشت. کمربندشو بست و به لب هاش چشم دوخت. خودش رو کنار کشید و سوار ماشین شد. رسیدن دم خونه ی تهیونگ. تهیونگ یواش صندلیه ا/ت رو خوابوند و روی دختر خیمه زد. لب هاش رو به چند سانتی متری دختر رسوند. نفسای گرمش به صورت دختر میخورد.......
لایک یادتون نره 💖
۲۲.۶k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.