p.3
پسر کنار ا.ت نشست و دستشو به سمت ا.ت گرفت :سلام .. ام .. من یونگیام .. ولی بهم میگن شوگا
ا.ت:سلام!! خوشبختم ..منم ا.تام
یونگی: واو .. ا.ت !! اسمت خیلی قشنگه!!..
ا.ت: ممنون..
یونگی:راستی چی شده این وقت شب اومدی اینجا؟
ا.ت: ام.. خب.. راستش.. اومدم دور...
یونگی: نمیخواد دروغ بگی:/
کسی موقع پیادهروی و دور زدن که گریه نمیکنه و دنبال جا نمیکرده ! یابا دوستپسرش دعوا نمیکنه و کات نمیکنه!!
ا.ت:ودهل؟؟
یونگی؟! تو دنبالم میکردی؟..
یونگی:نه فقط دیدمت ..
ا.ت:اها خب..
یونگی:میخوای بری خونتون یا چی؟
ا.ت: خونه..؟
یونگی:اهم .. پس بیا خونهی من:))
ا.ت:ودف!! تطتطانطتطحیحز نههههه اصلاازنزخزنحیحبز
یونگی:یاااااع! خجالت نکششششششش!!
ا.ت مثل یه گوجه سرخ شده بود
یونگی:ههههه شبیه گوجه شدییییی!!!
ا.ت یه مشت کوچیکی بهش زد
یااااااااااااا چی میگیییییییییی!!!
یونگی :اگه میخوای دیگه بهت نگم امشب بیا خونهی من چون الان معتاد و دزد و... هستن و... میدونی که ..!!
ا.ت:اهم..اره میدونم..
بریم؟!..
یونگی: اوکیییییی(باز ذوق)
...
ا.ت:سلام!! خوشبختم ..منم ا.تام
یونگی: واو .. ا.ت !! اسمت خیلی قشنگه!!..
ا.ت: ممنون..
یونگی:راستی چی شده این وقت شب اومدی اینجا؟
ا.ت: ام.. خب.. راستش.. اومدم دور...
یونگی: نمیخواد دروغ بگی:/
کسی موقع پیادهروی و دور زدن که گریه نمیکنه و دنبال جا نمیکرده ! یابا دوستپسرش دعوا نمیکنه و کات نمیکنه!!
ا.ت:ودهل؟؟
یونگی؟! تو دنبالم میکردی؟..
یونگی:نه فقط دیدمت ..
ا.ت:اها خب..
یونگی:میخوای بری خونتون یا چی؟
ا.ت: خونه..؟
یونگی:اهم .. پس بیا خونهی من:))
ا.ت:ودف!! تطتطانطتطحیحز نههههه اصلاازنزخزنحیحبز
یونگی:یاااااع! خجالت نکششششششش!!
ا.ت مثل یه گوجه سرخ شده بود
یونگی:ههههه شبیه گوجه شدییییی!!!
ا.ت یه مشت کوچیکی بهش زد
یااااااااااااا چی میگیییییییییی!!!
یونگی :اگه میخوای دیگه بهت نگم امشب بیا خونهی من چون الان معتاد و دزد و... هستن و... میدونی که ..!!
ا.ت:اهم..اره میدونم..
بریم؟!..
یونگی: اوکیییییی(باز ذوق)
...
۶.۷k
۰۹ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.