★عشقی که بهم دادی★
★عشقی که بهم دادی★
پارت 4...
شیومین و بکهیون با دیدن صورت هیجان زده جیمین خندیدن.
بکهیون:جیمینا میتونی یه لحظه اینجا وایسی؟ باید برم .
جیمین با لبخند سرشو به نشونه آره تکون داد.
بعد از بیست دیقه شیومین و بک هنوز برنگشته بودن و جیمین ناراحت بود .
زیر لب غر زد:
+ پس کجان
لب پایینشو طبق عادتش مثل بچه ها اورده بود بیرون
به آیینه ماشین نگاه کرد و دستی به صورتش کشید بدون اینکه بدونه لبشو آویزون کرده
صدای شیومین و بکهیون رو شنید و دویید طرفشون و اصلا نفهمید کسی با پوزخند هات و جذابی از توی ماشین بهش خیره شده بود.
ویو یونگی:
تو ماشین بودم داشتم با گوشیم ور میرفتم که پسری رو دیدم که داشت توی آیینه ماشین موهاشو درست میکرد و لباشو غنچه کرده بود.
فقط یه جمله!
اون خیلی خوشگله!
چشمای براق و لبای قلوه ای و صورتیش...
فقط دلم میخواست اون لباره ببوسم.
سریع یه عکس ازش گرفتم و یه پوزخند زدم و زنگ زدم به چانیول.
_یه کار برات دارم
چانیول: بله قربان ..
خیلی سریع به سمت شرکت حرکت کردم ...
چانیول: باید چیکار کنم قربان
_ازت میخوام هرچی اطلاعات درباره این پسر هست رو برام بیاری
عکی جیمین رو نشونش داد.
چانیول : بسیار خب قربان و بعد تعظیم کرد و از اتاق بیرون رفت.
ادامه دارد....
__________|☆☆☆☆|__________
یه لایکمون نشه؟
دوستتون دارم کوچولوعا❤️👶👀
پارت 4...
شیومین و بکهیون با دیدن صورت هیجان زده جیمین خندیدن.
بکهیون:جیمینا میتونی یه لحظه اینجا وایسی؟ باید برم .
جیمین با لبخند سرشو به نشونه آره تکون داد.
بعد از بیست دیقه شیومین و بک هنوز برنگشته بودن و جیمین ناراحت بود .
زیر لب غر زد:
+ پس کجان
لب پایینشو طبق عادتش مثل بچه ها اورده بود بیرون
به آیینه ماشین نگاه کرد و دستی به صورتش کشید بدون اینکه بدونه لبشو آویزون کرده
صدای شیومین و بکهیون رو شنید و دویید طرفشون و اصلا نفهمید کسی با پوزخند هات و جذابی از توی ماشین بهش خیره شده بود.
ویو یونگی:
تو ماشین بودم داشتم با گوشیم ور میرفتم که پسری رو دیدم که داشت توی آیینه ماشین موهاشو درست میکرد و لباشو غنچه کرده بود.
فقط یه جمله!
اون خیلی خوشگله!
چشمای براق و لبای قلوه ای و صورتیش...
فقط دلم میخواست اون لباره ببوسم.
سریع یه عکس ازش گرفتم و یه پوزخند زدم و زنگ زدم به چانیول.
_یه کار برات دارم
چانیول: بله قربان ..
خیلی سریع به سمت شرکت حرکت کردم ...
چانیول: باید چیکار کنم قربان
_ازت میخوام هرچی اطلاعات درباره این پسر هست رو برام بیاری
عکی جیمین رو نشونش داد.
چانیول : بسیار خب قربان و بعد تعظیم کرد و از اتاق بیرون رفت.
ادامه دارد....
__________|☆☆☆☆|__________
یه لایکمون نشه؟
دوستتون دارم کوچولوعا❤️👶👀
۳.۷k
۱۹ مرداد ۱۴۰۳