p44 🩸
ویو جین :
هیچ کس عمارت نبود وصله ام سر رفت واسه همین رفتم یکم توی شهر بچرخم .... سوار ماشینم شدم و راه افتادم .... سر چراغ قرمز وایستادم .... که چشمم خورد به اون دختره ....
ببینم این همونه خود خودش ..... رفت توی یکی از ساختمونی که اونجا بود .... ماشینمو یه طرف پارک کردم .... خووو ببینم که اینجا چیکار میکنی .... چند دقیقه دیگع ومد بیرون .... که یکی از پشسش دستشو گذاشت روی شوند هاش دختره برگشت یه مشت محکم به پسره زد ....که پسره پخش زمین شد ... بعد چند تای دیگع ومدن اون فردا کرد .... منم ماشین رو پارک کردم کلاه هودی بازمو سرم کردم رفتم دنبالش ..... تا یکم بترسونمش .... نمیدونم این کارش چیه .... چرا داره این کار ها رو میکنه .... رفتیم توی یه ساختمونی که تازه دست میشد خیلی تند می دوید تقریبن رفت طبقه دهم که شد آخرین طبقه ... وایساد ...
جین : دیگه اخرش ....
بدون این که صورتشو رو به من کنه ....
جسیکا : مطمئنی ....
بعد یهو سریع چرخید اسلحهشو گذاشت روی پیشونیم .....
منم دستمو شبیه اسلحه در آوردم گذاشتم روی پیشونی اون .... دختره چشماش گرد شد از دیدن من ....
جسیکا : تو چرا دنبال منی ....
جین : تو کی هستی ....
جسیکا : مجبور نیستم بهت جواب پس بدم ....
جین : معلومه که از این نترس هاشی ....
جسیکا : حرفتو بگو چرا دنبال منی ....
جین : گفتم دیگه تو واقعا کی هستی ....
دختر اسلحشو آورد پایین .... از کنارم رد شد .... رفت ...
پوز خندی زدم بعد رو کردم به دیوار باز که رو به رو بود … کل شهر معلوم میشد …. یکم بعد دیدم دختر از ساختمون زد بیرون …. منم رفتم پایین …
هیچ کس عمارت نبود وصله ام سر رفت واسه همین رفتم یکم توی شهر بچرخم .... سوار ماشینم شدم و راه افتادم .... سر چراغ قرمز وایستادم .... که چشمم خورد به اون دختره ....
ببینم این همونه خود خودش ..... رفت توی یکی از ساختمونی که اونجا بود .... ماشینمو یه طرف پارک کردم .... خووو ببینم که اینجا چیکار میکنی .... چند دقیقه دیگع ومد بیرون .... که یکی از پشسش دستشو گذاشت روی شوند هاش دختره برگشت یه مشت محکم به پسره زد ....که پسره پخش زمین شد ... بعد چند تای دیگع ومدن اون فردا کرد .... منم ماشین رو پارک کردم کلاه هودی بازمو سرم کردم رفتم دنبالش ..... تا یکم بترسونمش .... نمیدونم این کارش چیه .... چرا داره این کار ها رو میکنه .... رفتیم توی یه ساختمونی که تازه دست میشد خیلی تند می دوید تقریبن رفت طبقه دهم که شد آخرین طبقه ... وایساد ...
جین : دیگه اخرش ....
بدون این که صورتشو رو به من کنه ....
جسیکا : مطمئنی ....
بعد یهو سریع چرخید اسلحهشو گذاشت روی پیشونیم .....
منم دستمو شبیه اسلحه در آوردم گذاشتم روی پیشونی اون .... دختره چشماش گرد شد از دیدن من ....
جسیکا : تو چرا دنبال منی ....
جین : تو کی هستی ....
جسیکا : مجبور نیستم بهت جواب پس بدم ....
جین : معلومه که از این نترس هاشی ....
جسیکا : حرفتو بگو چرا دنبال منی ....
جین : گفتم دیگه تو واقعا کی هستی ....
دختر اسلحشو آورد پایین .... از کنارم رد شد .... رفت ...
پوز خندی زدم بعد رو کردم به دیوار باز که رو به رو بود … کل شهر معلوم میشد …. یکم بعد دیدم دختر از ساختمون زد بیرون …. منم رفتم پایین …
۳۷۰
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.