my childhood freind p18
.سه می:موش کوچولو تویی با اون دماغت وااای
تهوون:میکشمتتتتتت
سه می:الفراارررررر
تهوون:بگیریدششش
=بادیگارد های تهوون افتادند دمبال سه می=
بادیگارد:وایساااااا
سه می:به مولا واینمیسم
=بادیگارد ها سه می رو گم کردن=
بادیگارد۱:کجا رفت؟
بادیگارد۲:نمد
بادیگارد۱:بجنب بریم دنبالش
سه می:اخیش....ای....واااای.....حالا چیکار کنم....فردا که باز میبینمش....وای..اون کت لعنتتتیییی
_شوگا ویو:
چند روز بود که به سه می حسایی پیدا کرده بودم....اون کیوت بود،ناناص بود،خوشمل بود،گاو بود خر بود دوستای خر داشت البته....اونا به پای سه می نمیرسن.....باید بهش اعتراف کنم....هوم...اره فردا دعوتش میکنم به کهفه و بهش اعتراف میکنم
ولی الان دیگه داره شارژم تموم میشه من بخواب......
=لالا=
سه می ویو:
وااااای....حالا چیکار کنممنمممممممممم
وا...وایسا....ساعت چندهههههه
چ...چیییی ساعت ۱ شبههههههه نههههه باید برم خونهههه
=رفت خونه و کپید=
_فردا صبح_
سه می ویو:
بازم با صدای حروس همسایه از خواب بیدار شدم....ساعت ۵ صبح
دمپاییم رو برداشتم و از پنجره پرتیدم به بیرون....تا بخوره تو سر خروسه...ولی نخورد....خورد تو سر همسایمون
چه جالب....اونم یه پیرمرده بد. اخلاقه....هعی..چقد جالب تر....
وااااای خاااک توووووسرممممممممم
اقای چان:اخخ..سرم...همسایه دیوونه
سه می:ببخشید اقای چان....وای...معزرت
اقایداح...باشه....فقط زودتر گورتو گم کنننننننن
سه می:چشممم
.........
تهوون:میکشمتتتتتت
سه می:الفراارررررر
تهوون:بگیریدششش
=بادیگارد های تهوون افتادند دمبال سه می=
بادیگارد:وایساااااا
سه می:به مولا واینمیسم
=بادیگارد ها سه می رو گم کردن=
بادیگارد۱:کجا رفت؟
بادیگارد۲:نمد
بادیگارد۱:بجنب بریم دنبالش
سه می:اخیش....ای....واااای.....حالا چیکار کنم....فردا که باز میبینمش....وای..اون کت لعنتتتیییی
_شوگا ویو:
چند روز بود که به سه می حسایی پیدا کرده بودم....اون کیوت بود،ناناص بود،خوشمل بود،گاو بود خر بود دوستای خر داشت البته....اونا به پای سه می نمیرسن.....باید بهش اعتراف کنم....هوم...اره فردا دعوتش میکنم به کهفه و بهش اعتراف میکنم
ولی الان دیگه داره شارژم تموم میشه من بخواب......
=لالا=
سه می ویو:
وااااای....حالا چیکار کنممنمممممممممم
وا...وایسا....ساعت چندهههههه
چ...چیییی ساعت ۱ شبههههههه نههههه باید برم خونهههه
=رفت خونه و کپید=
_فردا صبح_
سه می ویو:
بازم با صدای حروس همسایه از خواب بیدار شدم....ساعت ۵ صبح
دمپاییم رو برداشتم و از پنجره پرتیدم به بیرون....تا بخوره تو سر خروسه...ولی نخورد....خورد تو سر همسایمون
چه جالب....اونم یه پیرمرده بد. اخلاقه....هعی..چقد جالب تر....
وااااای خاااک توووووسرممممممممم
اقای چان:اخخ..سرم...همسایه دیوونه
سه می:ببخشید اقای چان....وای...معزرت
اقایداح...باشه....فقط زودتر گورتو گم کنننننننن
سه می:چشممم
.........
۶.۰k
۲۷ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.