𝑺𝒆𝒂𝒔𝒐𝒏²𝑷𝒂𝒓𝒕⁴²
عشق زیبا ( 𝚜𝚌𝚑𝚘𝚗𝚎 𝙻𝚒𝚎𝚋𝚎)𝑺𝒆𝒂𝒔𝒐𝒏²𝑷𝒂𝒓𝒕⁴²
$بسه دیگه این چرت و پرتا جمع کنین + انییییی $ بله + دوست دارم + منم _ اهممم جمع کنین این بساط رو . _ پدر جان اتاق شما اونجاست # ممنون پسرم # میگم اینجا چن تا اتاق داره +۲۰ تا ( میدونم چرت گفتم ولی فکر کنم بر اندازه ایی که بخوایماز عمارتی که اونموقع عکسش گذاشتم میخورد اینقدر اتاق داشته باشه) # جان + دو تا اتاق خومتکار زن یا دختر یک اتاق خدمتکار پسر یا مرد دوتاش برا محافظ هاش ۱ اتاق بزرگ بازی کلی بازی توش ۸ تا اتاق خودش و دوستاش بقیه اش هم دیگه اجازه نمیده خدمتکار ها نگاه کنن هوسوک: من که ابنحا زندگی میکنم به این خوبی حفظ نیستمبابا دست مریزاد + تشکر تشکر _ تا ۳ میشمارم اگر جمع نکردین میدمتک تکتون رو ۲۰ ضربه شلاق بزنن به غیر از پدربزرگ ا/ت و سون جو. اعضا و هیون سو و ا/ت: باشه . + میگم بابابزرگ این یک سال قرص هاتو خوب خوردی # ارع پسر همسایه بهم کمک میکرد + واقعا هان جو دیگه؟ # ارع + دلم براش تنگ شده.
از زبان جیمین:
به حرفاشون گوش دادم ها؟ ا/ت چن تا دوست داره من این پسره رو پیدا کنم ولش کن ولی خب یه جوری میگه دلتنگش شدم اصلا ولش کن . فردا ماموریت شروع میشد تا شب نقشه مرور کردم و خوابیدم
.
.
.
.
فردا
ساعت ۱۲ بود موقع بیرون رفتنم ا/ت اومد. + کجا میری ؟ _ به تو مربوط نیست + باشه مراقب خودت باش _ از همین الان با دیدنش دوباره حس قبلا بهم دست داد بی توجه بهش از کنارش رد شدم . سوار ماشین شدم ساعت ۲ دقیق رسیدیم رفتم تو با چن تا افرادم همونطور که انتظار میرفت تفنگم رو ازم گرفتن.....
۲۰۰ کامنت و ۳۰ لایک شرط انجام نشه نمیزارم پارت بعد
$بسه دیگه این چرت و پرتا جمع کنین + انییییی $ بله + دوست دارم + منم _ اهممم جمع کنین این بساط رو . _ پدر جان اتاق شما اونجاست # ممنون پسرم # میگم اینجا چن تا اتاق داره +۲۰ تا ( میدونم چرت گفتم ولی فکر کنم بر اندازه ایی که بخوایماز عمارتی که اونموقع عکسش گذاشتم میخورد اینقدر اتاق داشته باشه) # جان + دو تا اتاق خومتکار زن یا دختر یک اتاق خدمتکار پسر یا مرد دوتاش برا محافظ هاش ۱ اتاق بزرگ بازی کلی بازی توش ۸ تا اتاق خودش و دوستاش بقیه اش هم دیگه اجازه نمیده خدمتکار ها نگاه کنن هوسوک: من که ابنحا زندگی میکنم به این خوبی حفظ نیستمبابا دست مریزاد + تشکر تشکر _ تا ۳ میشمارم اگر جمع نکردین میدمتک تکتون رو ۲۰ ضربه شلاق بزنن به غیر از پدربزرگ ا/ت و سون جو. اعضا و هیون سو و ا/ت: باشه . + میگم بابابزرگ این یک سال قرص هاتو خوب خوردی # ارع پسر همسایه بهم کمک میکرد + واقعا هان جو دیگه؟ # ارع + دلم براش تنگ شده.
از زبان جیمین:
به حرفاشون گوش دادم ها؟ ا/ت چن تا دوست داره من این پسره رو پیدا کنم ولش کن ولی خب یه جوری میگه دلتنگش شدم اصلا ولش کن . فردا ماموریت شروع میشد تا شب نقشه مرور کردم و خوابیدم
.
.
.
.
فردا
ساعت ۱۲ بود موقع بیرون رفتنم ا/ت اومد. + کجا میری ؟ _ به تو مربوط نیست + باشه مراقب خودت باش _ از همین الان با دیدنش دوباره حس قبلا بهم دست داد بی توجه بهش از کنارش رد شدم . سوار ماشین شدم ساعت ۲ دقیق رسیدیم رفتم تو با چن تا افرادم همونطور که انتظار میرفت تفنگم رو ازم گرفتن.....
۲۰۰ کامنت و ۳۰ لایک شرط انجام نشه نمیزارم پارت بعد
۲۸.۷k
۰۹ دی ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲۰۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.