ستاره در شب
ارسلان:دیانا چاقو خورده (با گریه)
نیکا:چی الان میام(با گریه)
ارسلان:بغلش کردم گذاشتمش تو ماشین بردمش بیمارستان بردنش اتاق عمل
نیکا:ارسلان دیانا کجاست
ارسلان:بردنش اتاق عمل
نیکا:نشستم داشتم گریه میکردم
ارسلان:دکتر اومد رفتم سمتش
دکتر:خطر رعف شده
ارسلان:ممنون اقا دکتر رفتم به نیکا گفتم
نیکا:الان کجاست
ارسلان:تو پخشه میتونیم بریم ببنیمش
نیکا:بریم
ارسلان:رفتم داخل اتاق به دیانا گفتم حالت خوبه
دیانا:آره خوبم(با لحله بی حال)
ارسلان:چه اتفاقی افتاد
دیانا:رفتنم که عصرونه درست کنم که یک دفعه یک مرد سیاه پوشیرو دیدم که با چاقو اومد سمتم و منم جیغ کشیدم
ارسلان:نفمیدی کی بود؟!
دیانا:نه
ارسلان:فردا مرخس میشی
دیانا:اها
ارسلان احساس میکردم اشنا بود قیافش شبیه امیر بود
ارسلان:چی
رفتم سراغ امیر
ادامه لایک به ۴ تا برسه
نیکا:چی الان میام(با گریه)
ارسلان:بغلش کردم گذاشتمش تو ماشین بردمش بیمارستان بردنش اتاق عمل
نیکا:ارسلان دیانا کجاست
ارسلان:بردنش اتاق عمل
نیکا:نشستم داشتم گریه میکردم
ارسلان:دکتر اومد رفتم سمتش
دکتر:خطر رعف شده
ارسلان:ممنون اقا دکتر رفتم به نیکا گفتم
نیکا:الان کجاست
ارسلان:تو پخشه میتونیم بریم ببنیمش
نیکا:بریم
ارسلان:رفتم داخل اتاق به دیانا گفتم حالت خوبه
دیانا:آره خوبم(با لحله بی حال)
ارسلان:چه اتفاقی افتاد
دیانا:رفتنم که عصرونه درست کنم که یک دفعه یک مرد سیاه پوشیرو دیدم که با چاقو اومد سمتم و منم جیغ کشیدم
ارسلان:نفمیدی کی بود؟!
دیانا:نه
ارسلان:فردا مرخس میشی
دیانا:اها
ارسلان احساس میکردم اشنا بود قیافش شبیه امیر بود
ارسلان:چی
رفتم سراغ امیر
ادامه لایک به ۴ تا برسه
۱.۹k
۳۰ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.