Mafia band JK 3
Partthree 3
فیک جونگ کوک...
+خفه...
تنها کسی ک استعداد مخ زنی انواع و اقسام کره ای ها، لاس زدنای بیش از حد، و همچنین عشوه هایی ک از بچ هاعم زده بالاتر و داشت، لنی بود... درسته بهش نمیخورد، ولی خب، اون زن چند چهرس...
با قیافه ای پوکر دست تقریبا سنگین فلیکس و از شونش برداشت و با چشم هایی ک ذره ای میل ب نگاه کردن نداشت، شروع کرد ب انتقاد کردن...
+یعنی جدا ازم میخواین برم رییس باند مافیای JK و مخ کنم؟ بعد اگ کار ب جایی بکشه ک دیگ نتونم فرار کنم چی؟ اصن اگ من برم عمارتش کی دوربینا و کنترل کنه؟
ی جور ک انگار همه اماده ی این حرف بودن، کنار میرن، از پشتشون پسر متوسط قدی با موهای مشکی جلو میاد... متاسفانه ایشون هم کره ای بود... با کیف لوازمات لپ تابی ک دستش بود مشخص بود چی میخواست... استیف، لیدرشون خیلی سرد شروع ب توضیح دادن میکنه...
استیف: لنی، تا فردا وقت داری ی سناریو بچینی تا چجوری با رییس مافیاعه اشنا بشی... در نبودت ی هکر دیگ اوردیم... درسته ازت واردتر نیست ولی میتونه بهمون کمک کنه... حالا برو تو اتاقت و شروع کن ب برنامه ریزی کردن واسه فردا...
اون هیچوقت انقدر سرد و بی احساس حرف نمیزد... البته این چیزی نبود ک توجه بقیه و جلب کرده بود، چیزی ک واسشون جالب بود این بود ک لنی بدون نگاه کردن ب هیچکدومشون، تنه ی محکمی ب استیف میزنه و سمت اتاقش میره... صدای بسته شدن دره اتاقش تا کیلومتر ها اونطرف تر هم شنیده میشد... ولی استیف توجهی نکرد و شروع کرد ب امتحان کردنه هکر جدیدشون... کلارا، بدون حرف سمت اتاق لنی میره تا شاید بتونه یکم کمکش کنه... مثل همیشه، بدون در زدن وارد میشه... میتونم بگم اولین نفریه ک جرعت همچین کاری و داره... کنار لنی ای ک روی تخت لم داده بود نشست و بهش خیره شد...
کلارا: میتونم بهت کمک کنم... دسته کمی از بچایی ک هرکی بخان دارن ندارما...
مادر اونی ک گزارش کرد زیرمه🤷♀️
فیک جونگ کوک...
+خفه...
تنها کسی ک استعداد مخ زنی انواع و اقسام کره ای ها، لاس زدنای بیش از حد، و همچنین عشوه هایی ک از بچ هاعم زده بالاتر و داشت، لنی بود... درسته بهش نمیخورد، ولی خب، اون زن چند چهرس...
با قیافه ای پوکر دست تقریبا سنگین فلیکس و از شونش برداشت و با چشم هایی ک ذره ای میل ب نگاه کردن نداشت، شروع کرد ب انتقاد کردن...
+یعنی جدا ازم میخواین برم رییس باند مافیای JK و مخ کنم؟ بعد اگ کار ب جایی بکشه ک دیگ نتونم فرار کنم چی؟ اصن اگ من برم عمارتش کی دوربینا و کنترل کنه؟
ی جور ک انگار همه اماده ی این حرف بودن، کنار میرن، از پشتشون پسر متوسط قدی با موهای مشکی جلو میاد... متاسفانه ایشون هم کره ای بود... با کیف لوازمات لپ تابی ک دستش بود مشخص بود چی میخواست... استیف، لیدرشون خیلی سرد شروع ب توضیح دادن میکنه...
استیف: لنی، تا فردا وقت داری ی سناریو بچینی تا چجوری با رییس مافیاعه اشنا بشی... در نبودت ی هکر دیگ اوردیم... درسته ازت واردتر نیست ولی میتونه بهمون کمک کنه... حالا برو تو اتاقت و شروع کن ب برنامه ریزی کردن واسه فردا...
اون هیچوقت انقدر سرد و بی احساس حرف نمیزد... البته این چیزی نبود ک توجه بقیه و جلب کرده بود، چیزی ک واسشون جالب بود این بود ک لنی بدون نگاه کردن ب هیچکدومشون، تنه ی محکمی ب استیف میزنه و سمت اتاقش میره... صدای بسته شدن دره اتاقش تا کیلومتر ها اونطرف تر هم شنیده میشد... ولی استیف توجهی نکرد و شروع کرد ب امتحان کردنه هکر جدیدشون... کلارا، بدون حرف سمت اتاق لنی میره تا شاید بتونه یکم کمکش کنه... مثل همیشه، بدون در زدن وارد میشه... میتونم بگم اولین نفریه ک جرعت همچین کاری و داره... کنار لنی ای ک روی تخت لم داده بود نشست و بهش خیره شد...
کلارا: میتونم بهت کمک کنم... دسته کمی از بچایی ک هرکی بخان دارن ندارما...
مادر اونی ک گزارش کرد زیرمه🤷♀️
۲۸.۸k
۲۶ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.