پارت ۲
ویو ات
خیلی حالم بد بود باور نمیشد مردی که تا چند روز پیش هق دوستش داشتم این بلا سرم اورد رفتم رو تیمکتای یه پارک نشستم همه ی خاطرات خوشمون از جلو چشمم رد میشد
گریه کردن تموم کردم اشکام پاک کردم حالا کجا باید برم اهان خونم خونه یی که قبلن مجردی توش زندگی میکردن یه تاکسی گرفتم بعد چند دقیقه رسیدم درد باز کردم دیگه باید به تنها زندگی کردن عادت کنم😭
رفتم یه نودل درست کردم خوردم من تسلیم نمیشم باید انتقام بگیرم اره
زنگ زدم به کانگ سو
بوق بوق.......
الو
الو چه عجب یادی از ما کردیی
میگم میشه بیای خونم کار واجبی دارم تلفنی نمیشه
اوه باشه 10 دقیقه دیگه میرسم
تا رسید قضیه براش تعریف کردم
خوب ات الان من باید چیکار کنم؟؟
تو نقش دوس پسرم بازی میکنی چون فردا ساعت ۸ به مهمونی دعوتیم که برا شرکته جونگ کوکم میاد صد درصد با اون دختره هرزه میاد باید لجشو دربیارم
چیی
تروخدااا فقط اینبار
باشه بازی میکنم
ایوللل مرسییی
چند ساعت بعد:
بیدار شدم کارای لازم کردم یچیزی خوردم شروع به فیلم دیدن کردم که ساعت ۶ شد اووو من ناهارم نخوردم ولی عجیبع گشنم نیست ۲ساعت دیگه کانگ سو میاد دنبالم رفتم یه حموم ن30مینی گرفتم موهامم خشک کردممم لباس انتخاب کردم این همون لباسه که جونگ کوک نمیزاشت بپوشم هوممممم برای لج دراورنش خوبه صدا بوق میومد اووو امد کیفم برداشتم سوار ماشین شدم
سلامممم
سلام خوب بریم
ارع خوشتیپ شدی بلاها
توهمم(خنده)
وقتی رسیدیم همه نگاها به مابود سر میز وایساده بودیم که جونگ کوک دیدم داشت برا سخنرانی میرفت
سلام به همه من که میشناسید کوکم و اینم دوس دخترمه که نگاهش خورد به من همجا دید زد باخشم نگاه میکرد
اهم جشن شروع میکنم راحت باشین
ویو کوک
با اینکه ازش جدا شدم ولی هنوز یه حسی بش دارم اووو بیخیال
رفتم دست شویی تا ارایشم چک کنم دیدم کوک پشتمه
امدم رد شم که دستم گرفت
ولم کنید اقای جونگ کوک
ات این لباسا عوض کن
جانممم؟ فک نکنم ربطی به شما داشته باشه من دوس پسر دارم کانگ سو
ویو کوک
دستش گذاشت رو کمرشم اینجور حرف میزد قلبم خورد میشد شاید این همون حسی بود که اتم داشت.........
خیلی حالم بد بود باور نمیشد مردی که تا چند روز پیش هق دوستش داشتم این بلا سرم اورد رفتم رو تیمکتای یه پارک نشستم همه ی خاطرات خوشمون از جلو چشمم رد میشد
گریه کردن تموم کردم اشکام پاک کردم حالا کجا باید برم اهان خونم خونه یی که قبلن مجردی توش زندگی میکردن یه تاکسی گرفتم بعد چند دقیقه رسیدم درد باز کردم دیگه باید به تنها زندگی کردن عادت کنم😭
رفتم یه نودل درست کردم خوردم من تسلیم نمیشم باید انتقام بگیرم اره
زنگ زدم به کانگ سو
بوق بوق.......
الو
الو چه عجب یادی از ما کردیی
میگم میشه بیای خونم کار واجبی دارم تلفنی نمیشه
اوه باشه 10 دقیقه دیگه میرسم
تا رسید قضیه براش تعریف کردم
خوب ات الان من باید چیکار کنم؟؟
تو نقش دوس پسرم بازی میکنی چون فردا ساعت ۸ به مهمونی دعوتیم که برا شرکته جونگ کوکم میاد صد درصد با اون دختره هرزه میاد باید لجشو دربیارم
چیی
تروخدااا فقط اینبار
باشه بازی میکنم
ایوللل مرسییی
چند ساعت بعد:
بیدار شدم کارای لازم کردم یچیزی خوردم شروع به فیلم دیدن کردم که ساعت ۶ شد اووو من ناهارم نخوردم ولی عجیبع گشنم نیست ۲ساعت دیگه کانگ سو میاد دنبالم رفتم یه حموم ن30مینی گرفتم موهامم خشک کردممم لباس انتخاب کردم این همون لباسه که جونگ کوک نمیزاشت بپوشم هوممممم برای لج دراورنش خوبه صدا بوق میومد اووو امد کیفم برداشتم سوار ماشین شدم
سلامممم
سلام خوب بریم
ارع خوشتیپ شدی بلاها
توهمم(خنده)
وقتی رسیدیم همه نگاها به مابود سر میز وایساده بودیم که جونگ کوک دیدم داشت برا سخنرانی میرفت
سلام به همه من که میشناسید کوکم و اینم دوس دخترمه که نگاهش خورد به من همجا دید زد باخشم نگاه میکرد
اهم جشن شروع میکنم راحت باشین
ویو کوک
با اینکه ازش جدا شدم ولی هنوز یه حسی بش دارم اووو بیخیال
رفتم دست شویی تا ارایشم چک کنم دیدم کوک پشتمه
امدم رد شم که دستم گرفت
ولم کنید اقای جونگ کوک
ات این لباسا عوض کن
جانممم؟ فک نکنم ربطی به شما داشته باشه من دوس پسر دارم کانگ سو
ویو کوک
دستش گذاشت رو کمرشم اینجور حرف میزد قلبم خورد میشد شاید این همون حسی بود که اتم داشت.........
۱۲.۵k
۰۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.