عشق دردسرساز
«پارت:۲۵»
-الان چند ساعته تو اون اتاق عمل کوفتیه و منتظر یه خبر کوچیک از حالشم،یعنی باید زودتر میگفتم من رئیس واقعیشمو ازش خواستگاری میکردم؟ کلافه دستی توی موهام کشیدم که دکتر از اتاق اومد بیرون....
دکتر حالش چطوره؟
°باید بگم زخم روی بدنش عمیقه اما بخیه زدم اما چیزی که مهم تره اینه که ایشون تومور دارن
-چ...چییییی؟؟؟
°مگه شما خبر ندارید؟
-نه،فقط چند بار بیخود خون دماغ شده بود و سردرداش زیاد بودن
°خب بخاطر همون تومور هست باید عمل بشه و خوشبختانه زیاد دیر نشده و باید همین الان عمل بشه و نگرانش نباشید
-ممنونم دکتر
بعد چندین ساعت پشت در اتاق عمل بالاخره دکترا اومدن بیرون...
-چیشد دکتر؟
دکتر که نفس عمیقی کشید ادامه داد
°عمل موفقیت آمیز بود و حالش خوب میشه
-میتونم برم ببینمش؟
°فعلا نه چون هنوز تو بیهوشی کامله شما برید خونه استراحت کنید و فردا بیاید
-ممنون دکتر
خیالم راحت شده بود نفس عمیقی کشیدم و به سازمان خبر دادم
رفتم خونه و دوش گرفتم و چند دست لباس برای مورا برداشتم و اماده گذاشتم تا فردا براش ببرم میدونستم اون دختر لجباز با اون لباسا کنار نمیاد و لجبازی میکنه اخ که چقدر دلم برای غر زدناش و لجبازیاش تنگ شده...
فردا صبح زود بیدار شدم و بعد از آماده شدن رفتم بیمارستان.
از پرستار چند تا سوال پرسیدم و مطمئن شدم حالش خوبه و عملش عالی بوده.
با جیهون هماهنگ کردم که اون پست عوضی و توی سازمان زندانی کنن تا خودم شخصا به خدمتش برسم...
رفتم داخل اتاق بالاخره چشماشو باز کرده بود و داشت بهم نگاه میکرد،انگار خدا دنیا رو بهم داده بود.
+لازم به توضیح نیست دکتر همه چیو گفت
-تو اینقدر احمقی که بهم نگفتی حالت چقدر بده؟
+دهنتو ببند اونی که باید طلبکار باشه منم نه تو ...چطور تونستی این همه مدت منو بازی بدی؟
-منظورت چیه؟حالت خوبه مورا؟چه بازی ای؟
+بنظرت اگه من جای تو بودم و از اول بهت دروغ میگفتم منو میبخشیدی؟
بخاطر کارای اشتباهی که تو گذشته کردی نزدیک بود جون سه نفر گرفته بشه میدونی چندین نفر تو خطر بودن؟
از اون رئیس بدبخت که گوشه بیمارستانه و اونجوری کتک خورده تا اون مادر بدبختی که مجبور شد با تهدید بهم آدرس بده اونوقت توعه بی لیاقت از تموم ماجرا خبر داشتی و باز به روی خودت نیاوردیییی؟
-آروم باش مورا تروخدا آروم باش من میخواستم بهت همه چیو بگم اما ترسیدم از دستت بدم
+مگه الان ندادی؟
-این کارو بامن نکن
+لعنت بهت تهیونگ من بهت اعتماد داشتم من ازت محافظت میکردم من دوستت داشتم اما تو همه چیو خراب کردی
-مورا...
+نزدیک من نشو،همه چیز تمومه حالم که بهتر بشه از این بیمارستانم میرم دیگه خطر هم تهدیدت نمیکنه و قراردادمون تموم شده ازت هیچ پولی نمیخوام فقط لطف کن از زندگیم گمشو بیرون....
-مورا
+خانم پرستاررررر خانم پرستاررر میشه بیاین این آقا رو ببرید؟
-مورا به خودت بیا بهت حق میدم اما بزار توضیح بدم...
+خانم پرستار این اقا مزاحمه بیاین ببرینش بیرون ....
(لایک و کامنت فراموش نشه😘ببخشید که دیر گذاشتم و مرسی از حمایت و صبرتون💋💫)
-الان چند ساعته تو اون اتاق عمل کوفتیه و منتظر یه خبر کوچیک از حالشم،یعنی باید زودتر میگفتم من رئیس واقعیشمو ازش خواستگاری میکردم؟ کلافه دستی توی موهام کشیدم که دکتر از اتاق اومد بیرون....
دکتر حالش چطوره؟
°باید بگم زخم روی بدنش عمیقه اما بخیه زدم اما چیزی که مهم تره اینه که ایشون تومور دارن
-چ...چییییی؟؟؟
°مگه شما خبر ندارید؟
-نه،فقط چند بار بیخود خون دماغ شده بود و سردرداش زیاد بودن
°خب بخاطر همون تومور هست باید عمل بشه و خوشبختانه زیاد دیر نشده و باید همین الان عمل بشه و نگرانش نباشید
-ممنونم دکتر
بعد چندین ساعت پشت در اتاق عمل بالاخره دکترا اومدن بیرون...
-چیشد دکتر؟
دکتر که نفس عمیقی کشید ادامه داد
°عمل موفقیت آمیز بود و حالش خوب میشه
-میتونم برم ببینمش؟
°فعلا نه چون هنوز تو بیهوشی کامله شما برید خونه استراحت کنید و فردا بیاید
-ممنون دکتر
خیالم راحت شده بود نفس عمیقی کشیدم و به سازمان خبر دادم
رفتم خونه و دوش گرفتم و چند دست لباس برای مورا برداشتم و اماده گذاشتم تا فردا براش ببرم میدونستم اون دختر لجباز با اون لباسا کنار نمیاد و لجبازی میکنه اخ که چقدر دلم برای غر زدناش و لجبازیاش تنگ شده...
فردا صبح زود بیدار شدم و بعد از آماده شدن رفتم بیمارستان.
از پرستار چند تا سوال پرسیدم و مطمئن شدم حالش خوبه و عملش عالی بوده.
با جیهون هماهنگ کردم که اون پست عوضی و توی سازمان زندانی کنن تا خودم شخصا به خدمتش برسم...
رفتم داخل اتاق بالاخره چشماشو باز کرده بود و داشت بهم نگاه میکرد،انگار خدا دنیا رو بهم داده بود.
+لازم به توضیح نیست دکتر همه چیو گفت
-تو اینقدر احمقی که بهم نگفتی حالت چقدر بده؟
+دهنتو ببند اونی که باید طلبکار باشه منم نه تو ...چطور تونستی این همه مدت منو بازی بدی؟
-منظورت چیه؟حالت خوبه مورا؟چه بازی ای؟
+بنظرت اگه من جای تو بودم و از اول بهت دروغ میگفتم منو میبخشیدی؟
بخاطر کارای اشتباهی که تو گذشته کردی نزدیک بود جون سه نفر گرفته بشه میدونی چندین نفر تو خطر بودن؟
از اون رئیس بدبخت که گوشه بیمارستانه و اونجوری کتک خورده تا اون مادر بدبختی که مجبور شد با تهدید بهم آدرس بده اونوقت توعه بی لیاقت از تموم ماجرا خبر داشتی و باز به روی خودت نیاوردیییی؟
-آروم باش مورا تروخدا آروم باش من میخواستم بهت همه چیو بگم اما ترسیدم از دستت بدم
+مگه الان ندادی؟
-این کارو بامن نکن
+لعنت بهت تهیونگ من بهت اعتماد داشتم من ازت محافظت میکردم من دوستت داشتم اما تو همه چیو خراب کردی
-مورا...
+نزدیک من نشو،همه چیز تمومه حالم که بهتر بشه از این بیمارستانم میرم دیگه خطر هم تهدیدت نمیکنه و قراردادمون تموم شده ازت هیچ پولی نمیخوام فقط لطف کن از زندگیم گمشو بیرون....
-مورا
+خانم پرستاررررر خانم پرستاررر میشه بیاین این آقا رو ببرید؟
-مورا به خودت بیا بهت حق میدم اما بزار توضیح بدم...
+خانم پرستار این اقا مزاحمه بیاین ببرینش بیرون ....
(لایک و کامنت فراموش نشه😘ببخشید که دیر گذاشتم و مرسی از حمایت و صبرتون💋💫)
۵۳.۰k
۲۱ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.