فیک 《 bad boy 》
فیک 《 bad boy 》
Chapter《2》P《8》
که یهو صندلی رو برگردوند ..........
یه کلاه سیاه سرش بود و ماسک زده بود
از رو صندلی بلند شد که اسلحم رو جلوش گرفتم
جونگکوک: بهتره کاری نکنی
؟ : مثلا اگه کاری کنم چی؟......... منو میکشی؟
*که به سمت بورا رفت و یه سیلی بهش زد که باعث شد بهوش بیاد
جونگکوک : گفتم کار احمقانه ای نکنننن (داد)
چسب روی دهن بورا رو کند
بورا : ل.......لطفا........بزارید....برم
؟: فعلا جایی نمیری ............. خب نظرت چیه؟
جونگکوک: بزار اون بره....... کاری باهاش نداشته باش
؟ : وایییی گاددددد ...........
کوک :
چشمم رو بورا بود که یهو اون زن کلاه و ماسکشو در اورد ................
چیزی.که داشت میدی رو نمیتونست باور کنه.............
عشق اولش جلو چشش بود...........
قدرت حرف زدنش رو از دست داده بود.........
کنترلش رو از دست داده بود...........
ا/ت : چیه؟ چرا یجوری نگاه میکنی انگار جن دیدی؟ (با حالت مسخره)
بورا : ت......تو........ ای زنیکه هرزههههه ولم کنن برمممم....... تو به چه جرعتی منو گرفتییییییی(جیغ)
ا/ت : خفه شووووووو (داد)
* جونگکوک نمیتونست باور کنه که یهو در با شدت باز شد ........... سوبین جلوی در وایستاده بود........... ولی یچیزی اینجا درست نبود................ تیم جونگکوک نابود شده بود و تیم سوبین هم پشت سر سوبین بودن
ا/ت : چرا اینقدر طولش دادی؟
سوبین :ببخشید قربان
جونگکوک : ا.....اینجا.... چخبره؟ ......ا/ت؟ ........... سوبین تو ........
ا/ت : اوووو ببخشید یادم رفت بهت بگم (با حالت مسخره )
جونگکوک : سوبین تو برای ا/ت کار میکنی؟......... ا/ت؟ تو....... اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت : چیه؟ فکر کردی من میشینم تا زندگیم همینجوری تموم شه؟...........تو نمیدونی من چقدر تلاش کردم پیدات کنم............ولی تو چی؟ ......... اصلا تلاش کردی؟
جونگکوک : اصلا جوری که تو فکر میکنی نیست.......من کل دنیا رو گشتم تا پیدات کنم..........
ا/ت : منو یا اونی که مالیاتتو دزدیده؟ .............. اصلا کاری به اینا ندارم......مجبور بودی اینجوری عاشق بورا بشی؟...............هااااااااا........... منو بگو که کلی نقشه ریختم تا دوباره برگردونمت
جونگکوک : من هیچوقت عاشق بورا نشدم و نمیشم
ا/ت : بله بله از رفتارتون معلومه جناب جئون جونگکوک
جونگکوک : بورا از این به بعد جاش تو خونه ی من نیست......
ا/ت : چیه؟ نکنه میخای منو جایگزینش کنی؟........ تلاش نکن چون تلاشت بی فایدست
جونگکوک : تو یه زمانی برای بدست اوردن من تلاش کردی و حالا نوبت منه
*کوک اسلحشو به سمت بورا گرفت
بورا : ی.......یا عشقم چیکار داری میکنی ؟
که..........................
خمارییییی
دستم دیگه نمیکشهههه
شرطا
۳۰لایک
۲۰ کامنت
#سناریو
#فیک
#اسمات
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
Chapter《2》P《8》
که یهو صندلی رو برگردوند ..........
یه کلاه سیاه سرش بود و ماسک زده بود
از رو صندلی بلند شد که اسلحم رو جلوش گرفتم
جونگکوک: بهتره کاری نکنی
؟ : مثلا اگه کاری کنم چی؟......... منو میکشی؟
*که به سمت بورا رفت و یه سیلی بهش زد که باعث شد بهوش بیاد
جونگکوک : گفتم کار احمقانه ای نکنننن (داد)
چسب روی دهن بورا رو کند
بورا : ل.......لطفا........بزارید....برم
؟: فعلا جایی نمیری ............. خب نظرت چیه؟
جونگکوک: بزار اون بره....... کاری باهاش نداشته باش
؟ : وایییی گاددددد ...........
کوک :
چشمم رو بورا بود که یهو اون زن کلاه و ماسکشو در اورد ................
چیزی.که داشت میدی رو نمیتونست باور کنه.............
عشق اولش جلو چشش بود...........
قدرت حرف زدنش رو از دست داده بود.........
کنترلش رو از دست داده بود...........
ا/ت : چیه؟ چرا یجوری نگاه میکنی انگار جن دیدی؟ (با حالت مسخره)
بورا : ت......تو........ ای زنیکه هرزههههه ولم کنن برمممم....... تو به چه جرعتی منو گرفتییییییی(جیغ)
ا/ت : خفه شووووووو (داد)
* جونگکوک نمیتونست باور کنه که یهو در با شدت باز شد ........... سوبین جلوی در وایستاده بود........... ولی یچیزی اینجا درست نبود................ تیم جونگکوک نابود شده بود و تیم سوبین هم پشت سر سوبین بودن
ا/ت : چرا اینقدر طولش دادی؟
سوبین :ببخشید قربان
جونگکوک : ا.....اینجا.... چخبره؟ ......ا/ت؟ ........... سوبین تو ........
ا/ت : اوووو ببخشید یادم رفت بهت بگم (با حالت مسخره )
جونگکوک : سوبین تو برای ا/ت کار میکنی؟......... ا/ت؟ تو....... اینجا چیکار میکنی؟
ا/ت : چیه؟ فکر کردی من میشینم تا زندگیم همینجوری تموم شه؟...........تو نمیدونی من چقدر تلاش کردم پیدات کنم............ولی تو چی؟ ......... اصلا تلاش کردی؟
جونگکوک : اصلا جوری که تو فکر میکنی نیست.......من کل دنیا رو گشتم تا پیدات کنم..........
ا/ت : منو یا اونی که مالیاتتو دزدیده؟ .............. اصلا کاری به اینا ندارم......مجبور بودی اینجوری عاشق بورا بشی؟...............هااااااااا........... منو بگو که کلی نقشه ریختم تا دوباره برگردونمت
جونگکوک : من هیچوقت عاشق بورا نشدم و نمیشم
ا/ت : بله بله از رفتارتون معلومه جناب جئون جونگکوک
جونگکوک : بورا از این به بعد جاش تو خونه ی من نیست......
ا/ت : چیه؟ نکنه میخای منو جایگزینش کنی؟........ تلاش نکن چون تلاشت بی فایدست
جونگکوک : تو یه زمانی برای بدست اوردن من تلاش کردی و حالا نوبت منه
*کوک اسلحشو به سمت بورا گرفت
بورا : ی.......یا عشقم چیکار داری میکنی ؟
که..........................
خمارییییی
دستم دیگه نمیکشهههه
شرطا
۳۰لایک
۲۰ کامنت
#سناریو
#فیک
#اسمات
#تک_پارتی
#بی_تی_اس
۱۵.۷k
۱۴ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.