my little girl
پارت (1)
ویو جیهوپ
با برخورد نور خورشید به صورتم اروم چشمام رو از هم باز کردم بازیه روز دیگه شروع شد.. رفتم سمت حمام یه 5مینی گرفتم اومدن بیرون لباس پوشیدمو موهامو خشک کردم و رفتم سمت اتاق ات...
ویو ادمین
جیهوپ اروم در اتاق دختر کوچولوش رو باز کرد و به سمت تختش رفت
جیهوپ: دختر قشنگم ببین بابایی اومده نمیخوای بیدارشی.. نمیخوای چشم های خوشگلتو باز کنی..
ات اروم اروم چشم هاشو باز میکنه و با دیدن پدرش لبخند میزنه جیهوپ ات رو اروم بغل میکنه
جیهوپ: سلام دخترم صبحت بخیر
ات؛ سلام بابایی صبح بخیل(بچه گونه)
جیهوپ تا خواست جواب ات رو بده در اتاق به صدا در اومد
بادیگارد: ارباب همه پایین منتظر شمان
جیهوپ: تو برو ما هم الان میاییم
بادیگارد: چشم ارباب
جیهوپ لباسای ات رو عوض کرد (ات 2 سالشه ها منحرف نشین ) و باهم به سمت پایین رفتن و دیدن همه منتظر اونان تا بیان و باهم صبحانه بخورن
ات: صبح بخیل عموهای خوشگلمم
اعضا: صبح بخیر پرنسس کوچولو(خنده)
ات: ابااا من میخوام پیش عمو تهیونگ بشینم (دیگه حرفاشو بچه گونه تصور کنین من دیگه نمینویسم)
جیهوپ: نه عزیزه دلم بزا عمو صبحانشو بخوره تو پیش من بمون.
تهیونگ: هعیی هیونگ بزا بیاد پیشم بشینه چه اشکالی داره مگه.. بیا عمو جون
تهیونگ ات رو بغل میکنه و صندلی مخصوصه ات رو بغل خودش میزاره و ات رو روی صندلی و بعد همه شروع میکنن به خوردن صبحانه...
(پرش بعد از صبحانه)
ویو شوگا
الان دوسال از روزی که یونا (همسر قبلیه جیهوپ) ات رو پیش ما گذاشته و رفته میگذره همه مون از روزی که ات اومده شکل زندگیمون تغییر کرده و همه مون تموم عشق و محبتمونو برا ات صرف میکنیم (حسودی چیه نه بابا)
بعد از اینکه صبحانه خوردیم من نشیتم با ات بازی کنم که اعضا به کاراشون برسن برای این پروژه جدید خیلی وقت و تمرکز لازمه
شوگا: خاب ات عمو جون دوست داری چیکار کنیم خونه سازی یا ماشین بازی
ات: خونه سازی
شوگا: چشم قشنگم پس بیا یه خونه خوشگل درست کنیم...
داشتیم باز میکردیم که یهو جونگکوک با سرعت وارد عمارت شد
جونگکوک: جیهوپ هیونگ جیهوپ هیونگگگگ کجاییی...(نفس نفس)
جیهوپ: هعی جونگکوک چی شده چه اتفاقی افتاده
جونگکوک: هیونگ ادمای یانگ مارو پیدا کردن ما باید خیلی سریع از کره خارج شیم
ویو جیهوپ
با شنیدن این حرف همه سریع رفتیم وسایلامونو جمع کردیم من هم وسایلای ات رو اماده کردم و از خونه زدیم بیرون و با بادیگارد هامون با تمام سرعت به سمت مکانی که هواپیمای شخصیمون بود رفتیم وقتی رسیدیم.......
✨👑✨👑✨👑
نظرتون؟
✨👑✨👑✨👑
عکس اتاق جیهوپ اسلاید 2
اتاق ات اسلاید 3
لباس ات اسلاید 4
✨👑✨👑✨👑
شرط
لایک 10
کامنت 6
فالو2
ویو جیهوپ
با برخورد نور خورشید به صورتم اروم چشمام رو از هم باز کردم بازیه روز دیگه شروع شد.. رفتم سمت حمام یه 5مینی گرفتم اومدن بیرون لباس پوشیدمو موهامو خشک کردم و رفتم سمت اتاق ات...
ویو ادمین
جیهوپ اروم در اتاق دختر کوچولوش رو باز کرد و به سمت تختش رفت
جیهوپ: دختر قشنگم ببین بابایی اومده نمیخوای بیدارشی.. نمیخوای چشم های خوشگلتو باز کنی..
ات اروم اروم چشم هاشو باز میکنه و با دیدن پدرش لبخند میزنه جیهوپ ات رو اروم بغل میکنه
جیهوپ: سلام دخترم صبحت بخیر
ات؛ سلام بابایی صبح بخیل(بچه گونه)
جیهوپ تا خواست جواب ات رو بده در اتاق به صدا در اومد
بادیگارد: ارباب همه پایین منتظر شمان
جیهوپ: تو برو ما هم الان میاییم
بادیگارد: چشم ارباب
جیهوپ لباسای ات رو عوض کرد (ات 2 سالشه ها منحرف نشین ) و باهم به سمت پایین رفتن و دیدن همه منتظر اونان تا بیان و باهم صبحانه بخورن
ات: صبح بخیل عموهای خوشگلمم
اعضا: صبح بخیر پرنسس کوچولو(خنده)
ات: ابااا من میخوام پیش عمو تهیونگ بشینم (دیگه حرفاشو بچه گونه تصور کنین من دیگه نمینویسم)
جیهوپ: نه عزیزه دلم بزا عمو صبحانشو بخوره تو پیش من بمون.
تهیونگ: هعیی هیونگ بزا بیاد پیشم بشینه چه اشکالی داره مگه.. بیا عمو جون
تهیونگ ات رو بغل میکنه و صندلی مخصوصه ات رو بغل خودش میزاره و ات رو روی صندلی و بعد همه شروع میکنن به خوردن صبحانه...
(پرش بعد از صبحانه)
ویو شوگا
الان دوسال از روزی که یونا (همسر قبلیه جیهوپ) ات رو پیش ما گذاشته و رفته میگذره همه مون از روزی که ات اومده شکل زندگیمون تغییر کرده و همه مون تموم عشق و محبتمونو برا ات صرف میکنیم (حسودی چیه نه بابا)
بعد از اینکه صبحانه خوردیم من نشیتم با ات بازی کنم که اعضا به کاراشون برسن برای این پروژه جدید خیلی وقت و تمرکز لازمه
شوگا: خاب ات عمو جون دوست داری چیکار کنیم خونه سازی یا ماشین بازی
ات: خونه سازی
شوگا: چشم قشنگم پس بیا یه خونه خوشگل درست کنیم...
داشتیم باز میکردیم که یهو جونگکوک با سرعت وارد عمارت شد
جونگکوک: جیهوپ هیونگ جیهوپ هیونگگگگ کجاییی...(نفس نفس)
جیهوپ: هعی جونگکوک چی شده چه اتفاقی افتاده
جونگکوک: هیونگ ادمای یانگ مارو پیدا کردن ما باید خیلی سریع از کره خارج شیم
ویو جیهوپ
با شنیدن این حرف همه سریع رفتیم وسایلامونو جمع کردیم من هم وسایلای ات رو اماده کردم و از خونه زدیم بیرون و با بادیگارد هامون با تمام سرعت به سمت مکانی که هواپیمای شخصیمون بود رفتیم وقتی رسیدیم.......
✨👑✨👑✨👑
نظرتون؟
✨👑✨👑✨👑
عکس اتاق جیهوپ اسلاید 2
اتاق ات اسلاید 3
لباس ات اسلاید 4
✨👑✨👑✨👑
شرط
لایک 10
کامنت 6
فالو2
۶.۶k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.