ادامہ سناریو گیو☆
ادامہ سناریو گیو☆
گیو دیگہ چیزی نگفت*
تو : فکر میکردم میتونم تورو.....
گیو : منو چی؟
تو : بیخیال مھم نیست
بلند شدی و رفتی تو حیاط* بہ آسمون نگاہ میکردی* گیو اومد بغل دستت*
گیو : شرمندہ....میدونم آدم سرد و بدرد نخوری ھستم
دیگہ نتونستی خودتو کنترل کنی و بغلش کردی* تعجب کرد*
تو : تو سرد و بدرد نخور نیستی....تو فقط تنھایی
گیو : میشہ تنھاییمو ازم بگیری؟
بھش نگاہ کردی*
تو : تنھاییتو ازت بگیرم؟ منظورت چیہ؟
گیو : من میدونم تو چہ حسی بھم داری
تو : چہ حسی؟
گیو : تو بہ من علاقہ داری
تو : چی؟ نخیر اصلا ھم اینطور نیست
گیو : چرا ھست...من میفھمم
تو : خب آرہ لعنتی من عاشقتم
لبخند ریزی زد*
گیو : منم ھمینطور
تو : تو الان چی گفتی؟!!!!!
گیو : منم عاشقتم پروانہ کوچولو
لبخند زدی و بغلش کردی*
تو : من باید بھت چی بگم؟ ھاشیرای من؟
گیو : ددی چطورہ؟
تو : چ......چی؟؟!!!!!
دستتو گرفت و بردت داخل عمارت* چسبوندت بہ دیوار و لباتو بوسید* دستاتو انداختی دور گردنش و ھمراھیش کردی* آروم ازت جدا شد و داشت لباساتو درمیاورد* لباساتو کامل درآورد* لباسای خودشم درآورد* دراز کشید*
گیو : برام سواری کن
سرخ شدی* رفتی نشستی روش و سعی کردی عضوشو وارد خودت کنی*
تو : آییی....بزرگہ
گیو کمرتو گرفت و کشیدت پایین*
تو : آییییی گیوووووووو
گیو : ببخشید
یکم کہ بہ سایزش عادت کردی شروع کردی بالا و پایین کردن*
دستاتو روی قفسہ ی سینش گذاشتی و براش سواری میکردی*
گیو خمت کرد و دستشو گذاشت روی کمرت و محکم داخلت میکوبید*
تو : عاح.....عاح.....گیو
ضربہ ھاشو محکم تر و سریع تر کرد* بعد از 10 دقیقہ ارضا شد و داخلت خالیش کرد* سرتو روی قفسہ ی سینش گذاشتی*
گیو : ممنونم پروانہ کوچولوی من
تو : دوست دارم گیو
گیو لبخند زد و انقدر سرتو نوازش کرد کہ خوابت برد*
گیو دیگہ چیزی نگفت*
تو : فکر میکردم میتونم تورو.....
گیو : منو چی؟
تو : بیخیال مھم نیست
بلند شدی و رفتی تو حیاط* بہ آسمون نگاہ میکردی* گیو اومد بغل دستت*
گیو : شرمندہ....میدونم آدم سرد و بدرد نخوری ھستم
دیگہ نتونستی خودتو کنترل کنی و بغلش کردی* تعجب کرد*
تو : تو سرد و بدرد نخور نیستی....تو فقط تنھایی
گیو : میشہ تنھاییمو ازم بگیری؟
بھش نگاہ کردی*
تو : تنھاییتو ازت بگیرم؟ منظورت چیہ؟
گیو : من میدونم تو چہ حسی بھم داری
تو : چہ حسی؟
گیو : تو بہ من علاقہ داری
تو : چی؟ نخیر اصلا ھم اینطور نیست
گیو : چرا ھست...من میفھمم
تو : خب آرہ لعنتی من عاشقتم
لبخند ریزی زد*
گیو : منم ھمینطور
تو : تو الان چی گفتی؟!!!!!
گیو : منم عاشقتم پروانہ کوچولو
لبخند زدی و بغلش کردی*
تو : من باید بھت چی بگم؟ ھاشیرای من؟
گیو : ددی چطورہ؟
تو : چ......چی؟؟!!!!!
دستتو گرفت و بردت داخل عمارت* چسبوندت بہ دیوار و لباتو بوسید* دستاتو انداختی دور گردنش و ھمراھیش کردی* آروم ازت جدا شد و داشت لباساتو درمیاورد* لباساتو کامل درآورد* لباسای خودشم درآورد* دراز کشید*
گیو : برام سواری کن
سرخ شدی* رفتی نشستی روش و سعی کردی عضوشو وارد خودت کنی*
تو : آییی....بزرگہ
گیو کمرتو گرفت و کشیدت پایین*
تو : آییییی گیوووووووو
گیو : ببخشید
یکم کہ بہ سایزش عادت کردی شروع کردی بالا و پایین کردن*
دستاتو روی قفسہ ی سینش گذاشتی و براش سواری میکردی*
گیو خمت کرد و دستشو گذاشت روی کمرت و محکم داخلت میکوبید*
تو : عاح.....عاح.....گیو
ضربہ ھاشو محکم تر و سریع تر کرد* بعد از 10 دقیقہ ارضا شد و داخلت خالیش کرد* سرتو روی قفسہ ی سینش گذاشتی*
گیو : ممنونم پروانہ کوچولوی من
تو : دوست دارم گیو
گیو لبخند زد و انقدر سرتو نوازش کرد کہ خوابت برد*
۲.۳k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.