👤 دو پارتی 👤
👤 دو پارتی 👤
👤 از : نامجون 👤
👤 موضوع : وقتی شوهرت دکتر بود و وقتی مریض بودی رفتی پیشش......👤
ویو ا.ت :
با دارو ها از بیمارستان خارج شدم ولی هنوز هم از نامجون به خاطر اون حرفش دلخور بودم سوار ماشین شدم و بعد از چند مین رسیدم خونه لباسامو عوض کردم و رفتم تو آشپزخونه واسه این که قرصا عصر کنه یه تیکه کیک خوردم و بعد قرص به ساعت نگاه کردم ۲:۲۹ بود واقعا نمیدونم چرا هنوز نامجون نیومده بود بغضم گرفت و رفتم رو تخت دراز کشیدم و اشکام سرازیر شدن
ا.ت : هق.....ا..خه من چرا باید هق .....
اینجوری زندگی کنم ( گریه ) بعد از چند مین خوابم برد....
ویو نامجون:
دیگه دیروقت بود از بیمارستان خارج شدم و رفتم سمت ماشین تو راه فقط داشتم به ا.ت فکر میکردم من دوسش دارم ولی کاری که پدر مادرم باهام کردن باعث شدم بشم یه آدم سگ که فقط پاچه میگیره و هیچی براش مهم نیست { هیت نیست فیکه }
بعد از چند مین رسیدم خونه فهمیدم ا.ت خوابه چون پذیرایی تو سکوت مطلق بود رفتم سمت آشپزخونه چند تا قرص دیدم همشون هم سرما خوردگی بود و چلی اینا از شرکتی که برای ما قرص میاره نبودن اعصبانی شدم که نکنه ازت اینارو از جای دیگه گرفته باشه قرصا رو برداشتم به سمت اتاق رفتم قرصا رو پرت کردم رو تخت
نامجون : هی ا.ت ، ا.ت با تو ام باشو سریع این قرص هارو از کجا آوردی ( عصبی)
ا.ت : اوممم نامجون چی شده ( خوابالود )
نامجون: جوابمو بده از کجا آوردی اینا رو( داد)
ا.ت باشه ( سرفه داد نزن من اینا رو از جین گرفتم ( بغض)
نامجون : چی از جین چرا وقتی میدونی ما دشمنی داریم ( داد )
ا.ت :سر من داد نزن خب من وقتی حالم بد بود چیکار کنم وقتی تو اونجوری باهام رفتار کردی اصن تا حالا شده بغلم کنی بگی دوست دارم ( گریه )
نامجون : وقتی این حرف زد و گریه کرد دلم سوخت و عذاب وجدان گرفتم اونم حق داشت رفتم بغلش کردم
ا.ت : هق ب....به من دست نزن( گریه )
نامجون :من میدونم تو هم حق داشتی پس منو ببخش دیگه تکرار نمیشه قول میدم باشه گریه نکن ( آروم )
ا.ت باشه فقط میشه دیگه این رفتار هاتو باهام تموم کنی یکم مهربون باشی ( بغض)
نامجون : چشم بهت قول میدم الان بیا بخوابیم فردات میبرمت بیرون
ا.ت : باشه ( صدای گرفته )
*پایان*
امیدوارم خوشتون اومده باشه بعدی به رمانه شرایط نداره ⭐
#فیک_بی_تی_اس#فیک
#رمان#سناریو#بی_تی_اس#کیپاپ
👤 از : نامجون 👤
👤 موضوع : وقتی شوهرت دکتر بود و وقتی مریض بودی رفتی پیشش......👤
ویو ا.ت :
با دارو ها از بیمارستان خارج شدم ولی هنوز هم از نامجون به خاطر اون حرفش دلخور بودم سوار ماشین شدم و بعد از چند مین رسیدم خونه لباسامو عوض کردم و رفتم تو آشپزخونه واسه این که قرصا عصر کنه یه تیکه کیک خوردم و بعد قرص به ساعت نگاه کردم ۲:۲۹ بود واقعا نمیدونم چرا هنوز نامجون نیومده بود بغضم گرفت و رفتم رو تخت دراز کشیدم و اشکام سرازیر شدن
ا.ت : هق.....ا..خه من چرا باید هق .....
اینجوری زندگی کنم ( گریه ) بعد از چند مین خوابم برد....
ویو نامجون:
دیگه دیروقت بود از بیمارستان خارج شدم و رفتم سمت ماشین تو راه فقط داشتم به ا.ت فکر میکردم من دوسش دارم ولی کاری که پدر مادرم باهام کردن باعث شدم بشم یه آدم سگ که فقط پاچه میگیره و هیچی براش مهم نیست { هیت نیست فیکه }
بعد از چند مین رسیدم خونه فهمیدم ا.ت خوابه چون پذیرایی تو سکوت مطلق بود رفتم سمت آشپزخونه چند تا قرص دیدم همشون هم سرما خوردگی بود و چلی اینا از شرکتی که برای ما قرص میاره نبودن اعصبانی شدم که نکنه ازت اینارو از جای دیگه گرفته باشه قرصا رو برداشتم به سمت اتاق رفتم قرصا رو پرت کردم رو تخت
نامجون : هی ا.ت ، ا.ت با تو ام باشو سریع این قرص هارو از کجا آوردی ( عصبی)
ا.ت : اوممم نامجون چی شده ( خوابالود )
نامجون: جوابمو بده از کجا آوردی اینا رو( داد)
ا.ت باشه ( سرفه داد نزن من اینا رو از جین گرفتم ( بغض)
نامجون : چی از جین چرا وقتی میدونی ما دشمنی داریم ( داد )
ا.ت :سر من داد نزن خب من وقتی حالم بد بود چیکار کنم وقتی تو اونجوری باهام رفتار کردی اصن تا حالا شده بغلم کنی بگی دوست دارم ( گریه )
نامجون : وقتی این حرف زد و گریه کرد دلم سوخت و عذاب وجدان گرفتم اونم حق داشت رفتم بغلش کردم
ا.ت : هق ب....به من دست نزن( گریه )
نامجون :من میدونم تو هم حق داشتی پس منو ببخش دیگه تکرار نمیشه قول میدم باشه گریه نکن ( آروم )
ا.ت باشه فقط میشه دیگه این رفتار هاتو باهام تموم کنی یکم مهربون باشی ( بغض)
نامجون : چشم بهت قول میدم الان بیا بخوابیم فردات میبرمت بیرون
ا.ت : باشه ( صدای گرفته )
*پایان*
امیدوارم خوشتون اومده باشه بعدی به رمانه شرایط نداره ⭐
#فیک_بی_تی_اس#فیک
#رمان#سناریو#بی_تی_اس#کیپاپ
۸.۹k
۱۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.