فیک جانگ کوک(عشق اشتباه)پارت۶*
ساعت شیش و نیم بود از زبان اویی:
پاشدم از خواب دیدم همه جا مرطبه من رو تختم ظرفا شستست رفتم از اتاق بیرون یددم کوک رو کاناپه خوابیده.
چهار پنج تا لباس کوک همیشه پیش من گذاسته بود برا مواقع ضروری مثل امروز.
اویی:عشقم
کوک:هوم
اویی:بیدار شو صبحونه بخوریم بریم کتابخونه
کوک:چشم قرابان
من رفتم موچی های دیشب رو باز کردم شیش تا واسه خودم شیش تا واسه کوک گذاستم تو ظرف .یه ذره شیر کاکائو ریختم تو لبوان و گذاشتم رو اوپن(دور اپن دو تا صندلیه)
اویی:بیا
کوک:اومدم
نشستبم صبحونه خوردیم.
کوک:خب لباس بدهدبه من.
اویی:چشم عباس اقا
رفتم واسش لباس اوردم دادم بهش رفت تو اتاق و عوض کرد.برام عجیب بود این بشر لخت نخوابیده بود .البته میاد خونه ی من مجبوره.کتابمون رو جمع کردیم و راه افتادیم.
تو ماشین:
کوک:چشات رو ببند
اویی:باش
چسام و بستم.
چوک:خب حالا باز کن.
یه اتگشتر ناز دستش ستش هم دست کوک.
اویی:مرسی
کوک:خواهش
رفتیم کتاب خونه امروز دانشگاه ساعت ۱۰ شروع میشه.
نشستیم به خوندن تا ۹:۳۰
اویی:پاشو بریم.
کوک:بریم.
دانشگاه:
نیم ساعت زود رسیدیم .با اینکه می تونستیم ردیف اول باشیم رفتیم ردیف دوم.من و کوک نشستیم و کتابامون رو دراوردیم.
یهو دیدم هواجین اومد .نشست بغل کوک.
هوا جین(تللظش هاجینا هست):کوک من خودکار نیاوردم میشه بهم بدی؟
اویی:من میدم.
هواجین:مرسی
(پارت بعد۱۵لایک)
پاشدم از خواب دیدم همه جا مرطبه من رو تختم ظرفا شستست رفتم از اتاق بیرون یددم کوک رو کاناپه خوابیده.
چهار پنج تا لباس کوک همیشه پیش من گذاسته بود برا مواقع ضروری مثل امروز.
اویی:عشقم
کوک:هوم
اویی:بیدار شو صبحونه بخوریم بریم کتابخونه
کوک:چشم قرابان
من رفتم موچی های دیشب رو باز کردم شیش تا واسه خودم شیش تا واسه کوک گذاستم تو ظرف .یه ذره شیر کاکائو ریختم تو لبوان و گذاشتم رو اوپن(دور اپن دو تا صندلیه)
اویی:بیا
کوک:اومدم
نشستبم صبحونه خوردیم.
کوک:خب لباس بدهدبه من.
اویی:چشم عباس اقا
رفتم واسش لباس اوردم دادم بهش رفت تو اتاق و عوض کرد.برام عجیب بود این بشر لخت نخوابیده بود .البته میاد خونه ی من مجبوره.کتابمون رو جمع کردیم و راه افتادیم.
تو ماشین:
کوک:چشات رو ببند
اویی:باش
چسام و بستم.
چوک:خب حالا باز کن.
یه اتگشتر ناز دستش ستش هم دست کوک.
اویی:مرسی
کوک:خواهش
رفتیم کتاب خونه امروز دانشگاه ساعت ۱۰ شروع میشه.
نشستیم به خوندن تا ۹:۳۰
اویی:پاشو بریم.
کوک:بریم.
دانشگاه:
نیم ساعت زود رسیدیم .با اینکه می تونستیم ردیف اول باشیم رفتیم ردیف دوم.من و کوک نشستیم و کتابامون رو دراوردیم.
یهو دیدم هواجین اومد .نشست بغل کوک.
هوا جین(تللظش هاجینا هست):کوک من خودکار نیاوردم میشه بهم بدی؟
اویی:من میدم.
هواجین:مرسی
(پارت بعد۱۵لایک)
۳۵.۷k
۰۳ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.