رمان
پارت ۹
وی: ا.ت من واقعا حالم بده بیا بریم اتاق
ا.ت: باش ددی
(رفتن توی اتاق)
ا.ت: ددی میشه وحشی بشی
وی: باششششش
وی: لباساش رو جر دادم بعد دیک ام رو کردم توش اینقدر وحشی کردم که خودم احساس کردم پرده اش پاره شد ناله های وسوسه انگیزی میکشید رفتم سمت سینه هاش و مالوندمشون بعد لباشو گاز گرفتم بعدش خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم هنوز لباش توی دهنمه و دستام روی سینه هاشه و دیک ام هنوز توشه دلم براش سوخت پس لبام رو از رو لباش برداشتم لباش کبود شده بود بعد وقتی دستم رو از روی سینه هاش برداشتم تمام جای دستم روش مونده بود و دیک ام رو خارج کردم. یادم اومد که ا.ت گفته بود وحشی باشم پس منم دیدم که خوابه و یهو دیک ام رو خیلی وحشیانه دوباره واردش کردم
ا.ت: آیییی ، ددی دردم اومد هق
وی: بیبی خودت گفتی وحشی باشم
ا.ت: ددی تو گفتی میریم خرید
وی: باشه لباس هاتو بپوش تا بریم
ا.ت: من لباسی ندارم همینه دیگه
وی: یعنی میخوای لخت بیایی🤣
ا.ت: وایی یادم نبود لباس تنم نیست🤭
ا.ت: وقی رفتیم پایین دیدیم که نونا و کوک لخت باهم دیگه خوابیده بودن. خیلی کیوت بودن پس دلم نیومد بیدارشون کنم رفتم یه پتو آوردم و انداختم روشون و با وی رفتیم خرید.
وی: خب بیب لباس چی میخوایی ؟؟
ا.ت: ددی من چشمام رو میبندم و تو برام انتخاب کن میخوام سلیقه ات رو ببینم
وی: باش😅
وی: بیبی چشم هات رو باز کن
ا.ت: واییییییییییی ددی چقدر قشنگن واقعا سلیقه ات خوبه هاااا😘 (عکسش رو میزارم اسلاید ۲ و ۳ و ۴)
وی: .....💋
ا.ت: ددییی میشه بریم چند تا ویسکی بخوریم
وب: باشه بریم بیب.
ا.ت: وقتی رفتیم همه پسر ها داشتن به من نگاه میکردند (لباس ا.ت اسلاید آخر که تنش بوده) که یهو یکی اومد سمت من و میخواست من رو بوس کنه که وی یه چوله خالی کرد تو مخش بعد همه جیغ زدن و فرار کردن.
وی: گارسون ۸ تا ویسکی بیار
گارسون: ب....بله
وی: وقتی وسکی خوردیم ا.ت با چهار تا مست مست شد ولی من نه پس دو تا دیگه سفارش دادم و خوردم خیلی حالم بد بود ا.ت رو خوابوندم روی میز و لباش رو جوری گاز گرفتم که لباش پر خون شد و بعد خونش رو میکیدم. واقعا نميتونستم رانندگی کنم زنگ زدم به کوک و گفتم بیاد دنبالم. وقتی رسید به زور ا.ت رو کول کردم و رفتم توی ماشین و.......
وی: ا.ت من واقعا حالم بده بیا بریم اتاق
ا.ت: باش ددی
(رفتن توی اتاق)
ا.ت: ددی میشه وحشی بشی
وی: باششششش
وی: لباساش رو جر دادم بعد دیک ام رو کردم توش اینقدر وحشی کردم که خودم احساس کردم پرده اش پاره شد ناله های وسوسه انگیزی میکشید رفتم سمت سینه هاش و مالوندمشون بعد لباشو گاز گرفتم بعدش خوابم برد وقتی بیدار شدم دیدم هنوز لباش توی دهنمه و دستام روی سینه هاشه و دیک ام هنوز توشه دلم براش سوخت پس لبام رو از رو لباش برداشتم لباش کبود شده بود بعد وقتی دستم رو از روی سینه هاش برداشتم تمام جای دستم روش مونده بود و دیک ام رو خارج کردم. یادم اومد که ا.ت گفته بود وحشی باشم پس منم دیدم که خوابه و یهو دیک ام رو خیلی وحشیانه دوباره واردش کردم
ا.ت: آیییی ، ددی دردم اومد هق
وی: بیبی خودت گفتی وحشی باشم
ا.ت: ددی تو گفتی میریم خرید
وی: باشه لباس هاتو بپوش تا بریم
ا.ت: من لباسی ندارم همینه دیگه
وی: یعنی میخوای لخت بیایی🤣
ا.ت: وایی یادم نبود لباس تنم نیست🤭
ا.ت: وقی رفتیم پایین دیدیم که نونا و کوک لخت باهم دیگه خوابیده بودن. خیلی کیوت بودن پس دلم نیومد بیدارشون کنم رفتم یه پتو آوردم و انداختم روشون و با وی رفتیم خرید.
وی: خب بیب لباس چی میخوایی ؟؟
ا.ت: ددی من چشمام رو میبندم و تو برام انتخاب کن میخوام سلیقه ات رو ببینم
وی: باش😅
وی: بیبی چشم هات رو باز کن
ا.ت: واییییییییییی ددی چقدر قشنگن واقعا سلیقه ات خوبه هاااا😘 (عکسش رو میزارم اسلاید ۲ و ۳ و ۴)
وی: .....💋
ا.ت: ددییی میشه بریم چند تا ویسکی بخوریم
وب: باشه بریم بیب.
ا.ت: وقتی رفتیم همه پسر ها داشتن به من نگاه میکردند (لباس ا.ت اسلاید آخر که تنش بوده) که یهو یکی اومد سمت من و میخواست من رو بوس کنه که وی یه چوله خالی کرد تو مخش بعد همه جیغ زدن و فرار کردن.
وی: گارسون ۸ تا ویسکی بیار
گارسون: ب....بله
وی: وقتی وسکی خوردیم ا.ت با چهار تا مست مست شد ولی من نه پس دو تا دیگه سفارش دادم و خوردم خیلی حالم بد بود ا.ت رو خوابوندم روی میز و لباش رو جوری گاز گرفتم که لباش پر خون شد و بعد خونش رو میکیدم. واقعا نميتونستم رانندگی کنم زنگ زدم به کوک و گفتم بیاد دنبالم. وقتی رسید به زور ا.ت رو کول کردم و رفتم توی ماشین و.......
۸.۲k
۲۹ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.