30 Part
وقتی بیدار شدم که نصف شب شده بود. شکمم خیلی درد میکرد. نکنه به بچه آسیبی رسید باشه؟ از جام بلند شدم و آینم رو دراوردم. یکم که لباسمو زدم بالا، کاملا کبود شده بود. به زور خودم رو به یکی از پرستارها رسوندم.
پرستار: تو چرا بلند شدی؟
ا/ت: من حالم خوبه. حال بچم چطوره؟
پرستار: تو بارداری؟
ا/ت: اوهوم
پرستار: باید بری سونو تا معلوم بشه.
ا/ت: خب کجاست؟
پرستار: الان کسی نیست. خودت باید استراحت کنی. چرا بلند شدی؟
ا/ت: نگران بودم.
پرستار: نگران نباش. بیا ببرمت روی تختت.
یه ویلچر برام اورد و نشستم. من که میتونستم راه برم ولی به هرحال.
کمکم کرد که روی تخت بشینم.
ا/ت: مرسی خانم پرستار.
پرستار: باید استراحت کنی. اصلا هم تکون نخور.
ا/ت: باشه.
پرستار: فعلا
...
چجوری میتونستم بخوابم. اگه اتفاقی براش افتاده باشه، خودم رو نمیبخشم.
ا/ت: خوبی نه؟
تا صبح بیدار موندم. تقریبا نزدیکای ساعت 7:00 بود که چند تا دکتر اومدن بالای سرم.
دکتر: خب پس بیدار شدی.
ا/ت:...
چیزی نگفتم. منی که اصلا نخوابیده بودم.
دکتر: خب الان جواب آزمایش هات اومد. سالم سالمی.
ا/ت: میشه مرخصم کنید؟
دکتر: آره مشکلی نیست.
از روی تخت بلند شدم و کارهام رو انجام دادم.
رفتم پیش پزشک زنان.
...
پزشک زنان: قرار بود سقطش کنی چیشد؟
ا/ت: پشیمون شدم. از خودم بدم میاد وقتی فکر میکنم قرار بود اینکارو باهاش کنم.
پزشک زنان: خوشحال اینو میشنوم. خب برو دراز بکش.
رفتم روی تخت دراز کشیدم و متظر موندم میاد.
وقتی اومد، لباسمو داد بالا.
از تعجب چشماش گرد شده بود.
پزشک زنان: ایننن....
ا/ت: یه درگیری پیش اومد و اینجوری شد.
پزشک زنان: شوهرت نکنه...
ا/ت: شوهرم مهربون ترین کسیه که توی عمرم دیدم. هیچ موقع چنین کاری نمیکنه. اگر هم بود نمیذاشت این اتفاق برام بیوفته. یه غریبه.
پزشک زنان: الان شوهرت مگه کجاست؟
ا/ت: توی کماست.
پزشک زنان: واقعا؟
ا/ت: توی همین بیمارستانه.
پزشک زنان: پس تا موقعی که خوب خوب بشه به خودت برس. مواظب بچت هم باش. مشکلی برای بچت پیش نیومده.
ا/ت: مرسییی
...
لایک
❤️
میدونم دارم بد مینویسم
پرستار: تو چرا بلند شدی؟
ا/ت: من حالم خوبه. حال بچم چطوره؟
پرستار: تو بارداری؟
ا/ت: اوهوم
پرستار: باید بری سونو تا معلوم بشه.
ا/ت: خب کجاست؟
پرستار: الان کسی نیست. خودت باید استراحت کنی. چرا بلند شدی؟
ا/ت: نگران بودم.
پرستار: نگران نباش. بیا ببرمت روی تختت.
یه ویلچر برام اورد و نشستم. من که میتونستم راه برم ولی به هرحال.
کمکم کرد که روی تخت بشینم.
ا/ت: مرسی خانم پرستار.
پرستار: باید استراحت کنی. اصلا هم تکون نخور.
ا/ت: باشه.
پرستار: فعلا
...
چجوری میتونستم بخوابم. اگه اتفاقی براش افتاده باشه، خودم رو نمیبخشم.
ا/ت: خوبی نه؟
تا صبح بیدار موندم. تقریبا نزدیکای ساعت 7:00 بود که چند تا دکتر اومدن بالای سرم.
دکتر: خب پس بیدار شدی.
ا/ت:...
چیزی نگفتم. منی که اصلا نخوابیده بودم.
دکتر: خب الان جواب آزمایش هات اومد. سالم سالمی.
ا/ت: میشه مرخصم کنید؟
دکتر: آره مشکلی نیست.
از روی تخت بلند شدم و کارهام رو انجام دادم.
رفتم پیش پزشک زنان.
...
پزشک زنان: قرار بود سقطش کنی چیشد؟
ا/ت: پشیمون شدم. از خودم بدم میاد وقتی فکر میکنم قرار بود اینکارو باهاش کنم.
پزشک زنان: خوشحال اینو میشنوم. خب برو دراز بکش.
رفتم روی تخت دراز کشیدم و متظر موندم میاد.
وقتی اومد، لباسمو داد بالا.
از تعجب چشماش گرد شده بود.
پزشک زنان: ایننن....
ا/ت: یه درگیری پیش اومد و اینجوری شد.
پزشک زنان: شوهرت نکنه...
ا/ت: شوهرم مهربون ترین کسیه که توی عمرم دیدم. هیچ موقع چنین کاری نمیکنه. اگر هم بود نمیذاشت این اتفاق برام بیوفته. یه غریبه.
پزشک زنان: الان شوهرت مگه کجاست؟
ا/ت: توی کماست.
پزشک زنان: واقعا؟
ا/ت: توی همین بیمارستانه.
پزشک زنان: پس تا موقعی که خوب خوب بشه به خودت برس. مواظب بچت هم باش. مشکلی برای بچت پیش نیومده.
ا/ت: مرسییی
...
لایک
❤️
میدونم دارم بد مینویسم
۱۸.۴k
۲۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.