دیدار دوباره پارت نه
دیدار دوباره پارت نه
وایییییی نه من الان باید توی کمپانی باشم با پسرا آشنا شم.هه چه زود دختر عمه شدم پسرا بگو یه دفعه بچه هام خب ا/ت .
به این فکر خودم خندیدم و یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت کمپانی خدارو شکر به موقع رسیدم و وارد شدم یه خانم منو به سمت اتاقی هدایت کرد و گفت وارد بشم.
اول در زدم و بعد با یه صدای خندون و بم که گفت بفرمایید وارد شدم.
ا/ت:سلام من ا/ت هستم .پزشک جدید .
یه نفر از اعضا که قد بلندی داشت و پوست سفیدی گفت:خوش وقتم ا/ت من چانیول هستم میتونی چاپی صدام کنی.
یه لبخند زدم و گفتم:خوش وقتم .
اعضا به ترتیب خودشون رو معرفی کردن و منم سعی کردم اسم اون هارو یاد بگیرم و تشخیص بدم ولی اینا ۱۱ نفر بودن پس اون یکی کوش؟!!
یهو لوهان گفت:بچه ها سهون کجاست؟!
یاد شهوت همسایه مون افتادم چطوری ضایع کردمش حقش بود پسره بی ادب منو بگو نگرانش شدم.
یهو در باز شد و یه نفر با عجله اومد داخل ای وای این چرا اینطوری بود نه نه امکان ندارد از تعجب دهنم اندازه غار علیصدر شده بود نه جان عمم اینکه همون شهوت همسایه بود وای خدا نه چرا گونش اینقدر ورم داشت چرا لباسش پاره بود وایی دعوت کرده دیگه خنگ کجایی آه.
دیدم همه اعضا رفتن سمتش ولی اون فقط منو نگاه میکرد و تعجب کرده بود خدارو شکر کسی حواسش به دهن من که باید با سیم جمعش میکردم نبود.
به خودش اومد و نگاهش رو با تخم وحشتناکی از من گرفت وا چرا اینجوری بی ادب بی شخصیت.
یهو با صدای یک نفر به خودم اومدم سوهو گفت:مگه شما دکتر نیستید چرا کاری نمیکنید ؟!!!
با دو سمتش رفتم و کمکش کردم بشینه هنوز بهم نگاه نمیکرد به درک اصلا بهتر.
باید لباسش رو در میاورد که یه نفر اومد داخل و گفت:جناب لی سومان با شما کار داره بعد رو کرد به سهون شما برای برسی جراحت ها لازم نیست بیای .
وات د ... من با این غول تنها بمونم نه نه نه خدای من .
اعضا رفتن گفتم:باید پیرهنتون رو در بیارید معایهنتون کنم.
وایییییی نه من الان باید توی کمپانی باشم با پسرا آشنا شم.هه چه زود دختر عمه شدم پسرا بگو یه دفعه بچه هام خب ا/ت .
به این فکر خودم خندیدم و یه تاکسی گرفتم و رفتم سمت کمپانی خدارو شکر به موقع رسیدم و وارد شدم یه خانم منو به سمت اتاقی هدایت کرد و گفت وارد بشم.
اول در زدم و بعد با یه صدای خندون و بم که گفت بفرمایید وارد شدم.
ا/ت:سلام من ا/ت هستم .پزشک جدید .
یه نفر از اعضا که قد بلندی داشت و پوست سفیدی گفت:خوش وقتم ا/ت من چانیول هستم میتونی چاپی صدام کنی.
یه لبخند زدم و گفتم:خوش وقتم .
اعضا به ترتیب خودشون رو معرفی کردن و منم سعی کردم اسم اون هارو یاد بگیرم و تشخیص بدم ولی اینا ۱۱ نفر بودن پس اون یکی کوش؟!!
یهو لوهان گفت:بچه ها سهون کجاست؟!
یاد شهوت همسایه مون افتادم چطوری ضایع کردمش حقش بود پسره بی ادب منو بگو نگرانش شدم.
یهو در باز شد و یه نفر با عجله اومد داخل ای وای این چرا اینطوری بود نه نه امکان ندارد از تعجب دهنم اندازه غار علیصدر شده بود نه جان عمم اینکه همون شهوت همسایه بود وای خدا نه چرا گونش اینقدر ورم داشت چرا لباسش پاره بود وایی دعوت کرده دیگه خنگ کجایی آه.
دیدم همه اعضا رفتن سمتش ولی اون فقط منو نگاه میکرد و تعجب کرده بود خدارو شکر کسی حواسش به دهن من که باید با سیم جمعش میکردم نبود.
به خودش اومد و نگاهش رو با تخم وحشتناکی از من گرفت وا چرا اینجوری بی ادب بی شخصیت.
یهو با صدای یک نفر به خودم اومدم سوهو گفت:مگه شما دکتر نیستید چرا کاری نمیکنید ؟!!!
با دو سمتش رفتم و کمکش کردم بشینه هنوز بهم نگاه نمیکرد به درک اصلا بهتر.
باید لباسش رو در میاورد که یه نفر اومد داخل و گفت:جناب لی سومان با شما کار داره بعد رو کرد به سهون شما برای برسی جراحت ها لازم نیست بیای .
وات د ... من با این غول تنها بمونم نه نه نه خدای من .
اعضا رفتن گفتم:باید پیرهنتون رو در بیارید معایهنتون کنم.
۴.۹k
۰۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.