ایستگاه باران (پارت 17)
(ویو تهیونگ)
یدفعه با صدای ا/ت از خواب پا شدم که دیدم ی چیز سیاه از در رفت بیرون و ا/ت نیست زود بلند شدم و رفتم بیرون مکس جلو در بود 5 چی شده _ا/ت نیس مکس نیستششش مکس با همون تیشرتی ک داشت رفت بیرون که جسیکا و دنیل اومدن بیرون از پله ها رفتم پایین کتمو از رو دسته مبل برداشتم و پوشیدم رفتیم سوار ماشین مکس شدیم %خوشبختانه تونستیم تعقیبش کنیم بعد 10 دقیقه رسیدیم مکس از داشبورد اسلحه شو برداشت و چنتا خشاب گذاشت تو جیبش ی ساختمون نیمه کاره بود از ماشین پیاده شدیم مکس گفت &حواستون به خودتون باشه 3 تا گروه شدیم و شروع کردیم به گشتن ساختمون 3 طبقه رو گشتم و همینجور میدویدم
(ویوا/ت)
با سرمایی ک احساس کردم چش هامو وا کردم پیرهن تنم نبود و بسته شده بودم به صتدلی ی راه پله ای بود که ی چراغ زرد رنگ داشت که چشمگ میزد یدفعه چند نفر اومدن بالا یکیشون جلوم وایستاد همون پسره بود j (تلفظ اسمش جی به انگیلیسی) چقد دلم میخواست تهیونگ الان پیشم بود حتما دخترونگیم ازم میگرفت و به برده جنسی تبدیل میشدم و یا میمردم داد زدم از جون من چی میخواای مگه قرضتئ ندادمم چشمام پره اشک شد (علامت جی*) *اهه بیبی تو واسه منی +نه کی اینو گفته یدفعه ی قراردادی اورد جلو صورتم وادامه داد*پدرتو اینو امضا کرد و تورو به من داد +ولی..هقق..ولی من هقق..قرضتو..دادم *باید فکر اینجاشم میکردی بابات به من امضا داده عصبانی شدم و گفتم+بابای من گوه خورد با تو بابای من اگ پچر بود منو نمیفروخت یدونه سیلی کشید تو گوشم لبم خونی شد *بهتره همکاری کنی وگرنه اتفاق خوبی نمی افته در ضمن من تورو برا خودم نمیخوام به قیمت خوبی قراره بفروشمت این و گفت و رفتن پایین شروع کردم به گریه کردن گریه که نه زجه میزدم تازه خوشبختی به من رو کرده بود ک دوباره بدبختیام شروع شد
(ویو تهیونگ)
به طبقه ششم رسیدم صدای ا/ت بود؟؟ داشت بلند بلند گریه میکرد زنگ زدم به بچه ها گفتم بیان رفتم داخل دیدم بسته شده شده دویدم سمتش و بازش کردم اومد بغلم کتمو در اوردم و تنش کردم که مکس و بچه ها رسیدن چند نفر داشتن میومدن بالا بچه ها دویدن سمتمون اونا اومدن بالا و مارو دیدن تفگاشونو در اوردن مکسم اسلحشو اماده کرد ما رفتیم پشت ی دیوار انا شلیک میکردن مکسم شلیک میکرد اما نمیخواست بهشون بخوره با حرکات رزمی همشون و زد که بلاخره جی اومد بالا
(ویوا/ت)
پسره یکی از تفنگارو گرفت سمت مکس اون حواسش نبود داشت خشابشو عوض میکرد ناخوداگاه دویدم سمت مکس و جی شلیک کرد و یدفعه همچی برام مبهم شد و بعد سیاه...
(ویو تهیونگ)
وقتی دیم ا/ت جیغ زد دیگه دیر شده بود افتاده بود رو زمین تیر خورده بود به قلبش وقتی دیدمش احساس کردم قلبم وایستاده اشکام سرلزیر شده بود داد زدم_دنیل... زنگ بزن اورژانس مکس که ا/ت رو دید تفنگو انداخت زمینو رفت سمت جی همینطور میرفت که جی به دست مکس تیر زد اما مکس رفت و با ی حرکت خوابوندش رو زمین زنگ زد به همکاراش و اونا همزمان با اورژانس رسیدن پلیسا جی و بردن و منم ا/ت رو براید استایل بغل کردمو و طبقه هارو دویدم من و جسیکا و مکس تو امبولانس بودیم دنیل ماشین مکس و اورد و بعد 1 ربع رسیدیم بیمارستان ا/ت و بردن اتاق عمل و منم کارای پذیرشش رو انجام دادم....
لایک:)))
و کامنت و فالو:))
یدفعه با صدای ا/ت از خواب پا شدم که دیدم ی چیز سیاه از در رفت بیرون و ا/ت نیست زود بلند شدم و رفتم بیرون مکس جلو در بود 5 چی شده _ا/ت نیس مکس نیستششش مکس با همون تیشرتی ک داشت رفت بیرون که جسیکا و دنیل اومدن بیرون از پله ها رفتم پایین کتمو از رو دسته مبل برداشتم و پوشیدم رفتیم سوار ماشین مکس شدیم %خوشبختانه تونستیم تعقیبش کنیم بعد 10 دقیقه رسیدیم مکس از داشبورد اسلحه شو برداشت و چنتا خشاب گذاشت تو جیبش ی ساختمون نیمه کاره بود از ماشین پیاده شدیم مکس گفت &حواستون به خودتون باشه 3 تا گروه شدیم و شروع کردیم به گشتن ساختمون 3 طبقه رو گشتم و همینجور میدویدم
(ویوا/ت)
با سرمایی ک احساس کردم چش هامو وا کردم پیرهن تنم نبود و بسته شده بودم به صتدلی ی راه پله ای بود که ی چراغ زرد رنگ داشت که چشمگ میزد یدفعه چند نفر اومدن بالا یکیشون جلوم وایستاد همون پسره بود j (تلفظ اسمش جی به انگیلیسی) چقد دلم میخواست تهیونگ الان پیشم بود حتما دخترونگیم ازم میگرفت و به برده جنسی تبدیل میشدم و یا میمردم داد زدم از جون من چی میخواای مگه قرضتئ ندادمم چشمام پره اشک شد (علامت جی*) *اهه بیبی تو واسه منی +نه کی اینو گفته یدفعه ی قراردادی اورد جلو صورتم وادامه داد*پدرتو اینو امضا کرد و تورو به من داد +ولی..هقق..ولی من هقق..قرضتو..دادم *باید فکر اینجاشم میکردی بابات به من امضا داده عصبانی شدم و گفتم+بابای من گوه خورد با تو بابای من اگ پچر بود منو نمیفروخت یدونه سیلی کشید تو گوشم لبم خونی شد *بهتره همکاری کنی وگرنه اتفاق خوبی نمی افته در ضمن من تورو برا خودم نمیخوام به قیمت خوبی قراره بفروشمت این و گفت و رفتن پایین شروع کردم به گریه کردن گریه که نه زجه میزدم تازه خوشبختی به من رو کرده بود ک دوباره بدبختیام شروع شد
(ویو تهیونگ)
به طبقه ششم رسیدم صدای ا/ت بود؟؟ داشت بلند بلند گریه میکرد زنگ زدم به بچه ها گفتم بیان رفتم داخل دیدم بسته شده شده دویدم سمتش و بازش کردم اومد بغلم کتمو در اوردم و تنش کردم که مکس و بچه ها رسیدن چند نفر داشتن میومدن بالا بچه ها دویدن سمتمون اونا اومدن بالا و مارو دیدن تفگاشونو در اوردن مکسم اسلحشو اماده کرد ما رفتیم پشت ی دیوار انا شلیک میکردن مکسم شلیک میکرد اما نمیخواست بهشون بخوره با حرکات رزمی همشون و زد که بلاخره جی اومد بالا
(ویوا/ت)
پسره یکی از تفنگارو گرفت سمت مکس اون حواسش نبود داشت خشابشو عوض میکرد ناخوداگاه دویدم سمت مکس و جی شلیک کرد و یدفعه همچی برام مبهم شد و بعد سیاه...
(ویو تهیونگ)
وقتی دیم ا/ت جیغ زد دیگه دیر شده بود افتاده بود رو زمین تیر خورده بود به قلبش وقتی دیدمش احساس کردم قلبم وایستاده اشکام سرلزیر شده بود داد زدم_دنیل... زنگ بزن اورژانس مکس که ا/ت رو دید تفنگو انداخت زمینو رفت سمت جی همینطور میرفت که جی به دست مکس تیر زد اما مکس رفت و با ی حرکت خوابوندش رو زمین زنگ زد به همکاراش و اونا همزمان با اورژانس رسیدن پلیسا جی و بردن و منم ا/ت رو براید استایل بغل کردمو و طبقه هارو دویدم من و جسیکا و مکس تو امبولانس بودیم دنیل ماشین مکس و اورد و بعد 1 ربع رسیدیم بیمارستان ا/ت و بردن اتاق عمل و منم کارای پذیرشش رو انجام دادم....
لایک:)))
و کامنت و فالو:))
۶.۶k
۲۶ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.