p1
از زبان ا.ت
ت خونه بیکار نشسته بودم داشتم تلویزیون نگا میکردم...ت فکر این بودم ک چجور ب کوک اعتراف کنم ک واقعا دوسش دارم...ت فکر بودم ک گوشیم زنگ خوردم دیدم کوکه...بیبی بانی سیوش کرده بودم
جواب دادم
علامت ا.ت +
علامت کوک _
+الو سلام بیبی بانی
_سلام...خوبی ا.ت
+تو خوب باشی منم خوبم( خنده )
_من خوبم( خنده)
+جانم کارم داشتی
_گفتم امروز باهم بریم بیرون یکم ت خونه حوصلم سر رفته تهیونگ هم سر کارشه نمیتونه بیاد
+البته اتفاقا منم حوصلم سررفته
_اوکی پس یه نیم ساعت دیگه میام دنبالت
+اوکی ممنون فعلا خداحافظ
_خدافظ
قطع کردم...کوک نسبت ب تهیونگ خیلی مهربونه...تهیونگ همه چیو جدی میگیره و فقد رو حرف خودش وایمیسه ولی کوک خیلی مهربونه اصن اهل دعوا و پسر بدا نیس خیلی کیوته
رفتم لباسام عوض کردم و یه ارایش ملایم کردم و منتظر کوک موندم ک بعد یه چند دقیقه کوک اومد..درو باز کردم
_اوکی خوشگل خانوم بریم
+اوکی( خنده )
رفتیم بیرون
کلی خوش گذروندیم و کوک بستنی گرفته بود واسه من و خودش
+ممنون بیبی بانی
_خواهش میکنم
+مشکلی نیس بت بگم بیبی بانی؟ حس میکنم خوشت نمیاد..چون میدونی ما فقد یه دوست معمولییم
_ نه اتفاقا خوشم میاد...اینکه بهم بگی جونگ کوک اوپا یا کوک حس میکنم ازم ناراحتی
+من هیچ وقت از بیبی بانیم ناراحت نمیشم (눈‸눈)
_گفتم شاید یه موقع ناراحت بشی..میدونی..چند روزه حس میکنم میخوای یه چیزی بهم بگی ولی نمیتونی( خنده)
+چ..چی نه
_ خب چرا لکنت گرفتی
+فعلا امادگیشو ندارم
_اوکی...
ب نظر میاد ناراحت شد
+ناراحت شدی؟
_حس میکنم نمیخوای باهم دوست باشیم
+چی..نه نه اصلا اتفاقا من دوستی جز تو ندارم
_ تهیونگ هست احتمالا از اون خوشت اومده
+هوففف باشه بهت میگم....خب...چند روزی شده که...من ازت خوشم اومده ولی خجالت میکشیدم بت بگم فک میکردم ردم کنی و دیگه دوست نباشیم( همه حرفاشو تند گف )
بعد حرفم کوک شروع کرد خندیدن
ت خونه بیکار نشسته بودم داشتم تلویزیون نگا میکردم...ت فکر این بودم ک چجور ب کوک اعتراف کنم ک واقعا دوسش دارم...ت فکر بودم ک گوشیم زنگ خوردم دیدم کوکه...بیبی بانی سیوش کرده بودم
جواب دادم
علامت ا.ت +
علامت کوک _
+الو سلام بیبی بانی
_سلام...خوبی ا.ت
+تو خوب باشی منم خوبم( خنده )
_من خوبم( خنده)
+جانم کارم داشتی
_گفتم امروز باهم بریم بیرون یکم ت خونه حوصلم سر رفته تهیونگ هم سر کارشه نمیتونه بیاد
+البته اتفاقا منم حوصلم سررفته
_اوکی پس یه نیم ساعت دیگه میام دنبالت
+اوکی ممنون فعلا خداحافظ
_خدافظ
قطع کردم...کوک نسبت ب تهیونگ خیلی مهربونه...تهیونگ همه چیو جدی میگیره و فقد رو حرف خودش وایمیسه ولی کوک خیلی مهربونه اصن اهل دعوا و پسر بدا نیس خیلی کیوته
رفتم لباسام عوض کردم و یه ارایش ملایم کردم و منتظر کوک موندم ک بعد یه چند دقیقه کوک اومد..درو باز کردم
_اوکی خوشگل خانوم بریم
+اوکی( خنده )
رفتیم بیرون
کلی خوش گذروندیم و کوک بستنی گرفته بود واسه من و خودش
+ممنون بیبی بانی
_خواهش میکنم
+مشکلی نیس بت بگم بیبی بانی؟ حس میکنم خوشت نمیاد..چون میدونی ما فقد یه دوست معمولییم
_ نه اتفاقا خوشم میاد...اینکه بهم بگی جونگ کوک اوپا یا کوک حس میکنم ازم ناراحتی
+من هیچ وقت از بیبی بانیم ناراحت نمیشم (눈‸눈)
_گفتم شاید یه موقع ناراحت بشی..میدونی..چند روزه حس میکنم میخوای یه چیزی بهم بگی ولی نمیتونی( خنده)
+چ..چی نه
_ خب چرا لکنت گرفتی
+فعلا امادگیشو ندارم
_اوکی...
ب نظر میاد ناراحت شد
+ناراحت شدی؟
_حس میکنم نمیخوای باهم دوست باشیم
+چی..نه نه اصلا اتفاقا من دوستی جز تو ندارم
_ تهیونگ هست احتمالا از اون خوشت اومده
+هوففف باشه بهت میگم....خب...چند روزی شده که...من ازت خوشم اومده ولی خجالت میکشیدم بت بگم فک میکردم ردم کنی و دیگه دوست نباشیم( همه حرفاشو تند گف )
بعد حرفم کوک شروع کرد خندیدن
۱۰۱.۳k
۲۴ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.