استاد ماهر(دکتر قلب من)🫂❤🥺 𖣘𖣘③②𖣘𖣘
شوگا رفت جلوی جینهو
جینهو:برو کنار
شوگا:نمیرم
جینهو:نمیری؟*راهشو کج کرد*
ولی شوگا باز پیچید جلوش:
وایستا خوب بهت بگم
جینهو:نمیخواممن غریبم دیگه بزار برم
شوگا دید جینهو به حرفش گوش نمیده اونو انداخت رو کولش و بردش
جینهو:منو بزار زمین
شوگا:اگه میخوای بیوفتی تو ک** بخور
جینهو دید که اینجوریه تقلان کرد برداشت
شوگا: داشتم میگفتم
جینهو: نمیخوام
شوگا: تو نخواهم ولی من تعریف می کنم، ما وقتی بچه بودیم اکیپ هفت نفر تشکیل داده بودیم، ولی چون سلیقه هامون با هم جور در نمی اومد باهم یه قراری گذاشتیم گفتیم از هم جدا بشیم تا هرکی بره سمت راه خودش ،و در آخر پیش هم برگردیم تا اکیپمون رو کامل کنیم .
اون موقع منو کوک و تهیونگ خواستیم دکتر بشیم،
یه دونه دوست داشتم به اسم نامجون که دوست داشت یک هکر بشه، یه دوست دیگه به اسم جین داشتم ،جین هم که عاشق کارهای خطرناک بود و از کار های پلیسی و مافیایی خوشش میومد گفت من می خوام یه مافیای درجه یک بشم، اما نه برای صدمه زدن به کسی ، ولی تو انجام کارهای غیرقانونی مهارت بیش از اندازه داشت که همون مرد سیاهپوش ای بود که اومده بود دنبالم وقتش بود تا دوباره اکیپمون رو بسازیم ،اسم دوتا دوست دیگه مو نگفتم، اسمشون جیهوپ و جیمین بود همیشه تو خرابکاری ها شرکت می کردند و هر چی خرابکاری بود به اسم اونا بود، خیلی شیطون بودن و این شیطونی کار دستشون داد پدر مادرشون رو فرستادن خارج گفتن وقتی برن اونور آدم میشه اما اینطور نبود اونا کارهای بدتر میکردن خرابکاری های بیشتر بعد اون دیگه خبری ازشون نشد تا الان که جین هیونگ گفت همشون پیش همن فقط ما سه نفر از اونا جدایم باید برگردیم نمیدونم وقتی رفتیم چیکار باید بکنیم ولی مطمئنم اونا ما را راضی میکند تا به کار اونا به پیوند ایم
جینهو:پس من چی میشم؟
شوگا:خوب یکی اضافه تر مگه چی میشه؟
جینهو:ولی دوستات شاید نخوان
شوگا:پس منم نمیرم میخوام پیش عشقم بمونم *یه بوسه ای رو لباش گذاشت*
۲ ماه بعد:/
جینهو:برو کنار
شوگا:نمیرم
جینهو:نمیری؟*راهشو کج کرد*
ولی شوگا باز پیچید جلوش:
وایستا خوب بهت بگم
جینهو:نمیخواممن غریبم دیگه بزار برم
شوگا دید جینهو به حرفش گوش نمیده اونو انداخت رو کولش و بردش
جینهو:منو بزار زمین
شوگا:اگه میخوای بیوفتی تو ک** بخور
جینهو دید که اینجوریه تقلان کرد برداشت
شوگا: داشتم میگفتم
جینهو: نمیخوام
شوگا: تو نخواهم ولی من تعریف می کنم، ما وقتی بچه بودیم اکیپ هفت نفر تشکیل داده بودیم، ولی چون سلیقه هامون با هم جور در نمی اومد باهم یه قراری گذاشتیم گفتیم از هم جدا بشیم تا هرکی بره سمت راه خودش ،و در آخر پیش هم برگردیم تا اکیپمون رو کامل کنیم .
اون موقع منو کوک و تهیونگ خواستیم دکتر بشیم،
یه دونه دوست داشتم به اسم نامجون که دوست داشت یک هکر بشه، یه دوست دیگه به اسم جین داشتم ،جین هم که عاشق کارهای خطرناک بود و از کار های پلیسی و مافیایی خوشش میومد گفت من می خوام یه مافیای درجه یک بشم، اما نه برای صدمه زدن به کسی ، ولی تو انجام کارهای غیرقانونی مهارت بیش از اندازه داشت که همون مرد سیاهپوش ای بود که اومده بود دنبالم وقتش بود تا دوباره اکیپمون رو بسازیم ،اسم دوتا دوست دیگه مو نگفتم، اسمشون جیهوپ و جیمین بود همیشه تو خرابکاری ها شرکت می کردند و هر چی خرابکاری بود به اسم اونا بود، خیلی شیطون بودن و این شیطونی کار دستشون داد پدر مادرشون رو فرستادن خارج گفتن وقتی برن اونور آدم میشه اما اینطور نبود اونا کارهای بدتر میکردن خرابکاری های بیشتر بعد اون دیگه خبری ازشون نشد تا الان که جین هیونگ گفت همشون پیش همن فقط ما سه نفر از اونا جدایم باید برگردیم نمیدونم وقتی رفتیم چیکار باید بکنیم ولی مطمئنم اونا ما را راضی میکند تا به کار اونا به پیوند ایم
جینهو:پس من چی میشم؟
شوگا:خوب یکی اضافه تر مگه چی میشه؟
جینهو:ولی دوستات شاید نخوان
شوگا:پس منم نمیرم میخوام پیش عشقم بمونم *یه بوسه ای رو لباش گذاشت*
۲ ماه بعد:/
۶۴.۸k
۲۹ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.