جهت مخالف
جهت مخالف
پارت۳۹
ادمین ویو:
یهویی پلیسا ریختن تو و مردم فقط یه جیغ کوچیک زدن از دیدن پلیس خوشحال بودن پی دی نیم سریع رفت تا به بقیه گمک کنه که خارج بشن همون موقع جونگکوک از جاش پرید ات بدون هیچ فکری ماسکو زد و دویید بیرون دید هانا رو گرفتن هانا داد زد
هانا:موران فرار کنننن
افسری زیر لب گف:بلخره این مورانو گرفتم
موران دویید بیرون و تا خواست شلیک کنه بهش تیر خورد ولی این بار تونست جا خالی بده فقط زخم شه رفت پشت یه دیوار و چند نفرو از بین برد اول هانا رو ازاد کرد تا کمکش کنه
جفتی باهام شلیک میکردن یهویی جونگکوک پرید بیرون و پلیسا دوییدن سمتش تا ازش محافظت کنن و همون موقع به موران شلیک کردن...
جونگکوک دادی زد و دویید سمتش...
کوک:موران...
هانا رو گرفتن...
جونگکوک سریع اتو گرفت بین دستاش...
اشکاش میریختن... ات یه بار دیگ بخاطرش تیر خورده بود و اون دوسش داشت و نمیخواست از دستش بده...
ولی تیر بدجایی بود...
یعنی دقیقن وسط قفسهی سینش...نفسش داشت بند میومد
ات:از اینجا برو فقط برو...ب...برو
جونگکوک با اشک سر تکون داد و براید بلندش کرد و براش مهم نبود که بقیه چی میگن
افسر:اقای جعون!
کوک:از اینجا برید از سر راهم برید کنار(داد)
اتوگذاشت توی یکی از ماشینا ی در باز و سریع روشنش کرد و تند روند براش مهم نبود که ماشینو به یکی از تیرای چراغ برق نزدیک بیمارستان زده بود ولی باز جای شکرش باقی بود که فقط ماشین یکم رفته بود تو و نابود نشده بود کل راهو با اشک پاشو روی گاز فشار داده بود و میگفت ات تنهام نزار
نفهمیده بود که پلیسا دنبالش میومدن تا مراقبش باشن یا اعضا خیلی نگرانش بودن
اتو بلند کرد و دویید سمت در پلیسا پیاده شدن و بلند اسمشو صدا زدن ولی نشنیده گرفت و با تمام سرعتش دویید
وارد بیمارستان شد و همه تعجب کردن پلیسا اومدن تو و مراقب جونگکوک بودن ولی دیگه کار از کار گذشته بود و اون با داد دکترو صدا کرده بود
کوک:بهترین جراحاتون بگین بیان(داد٫نگران٫عصبی)
پارت۳۹
ادمین ویو:
یهویی پلیسا ریختن تو و مردم فقط یه جیغ کوچیک زدن از دیدن پلیس خوشحال بودن پی دی نیم سریع رفت تا به بقیه گمک کنه که خارج بشن همون موقع جونگکوک از جاش پرید ات بدون هیچ فکری ماسکو زد و دویید بیرون دید هانا رو گرفتن هانا داد زد
هانا:موران فرار کنننن
افسری زیر لب گف:بلخره این مورانو گرفتم
موران دویید بیرون و تا خواست شلیک کنه بهش تیر خورد ولی این بار تونست جا خالی بده فقط زخم شه رفت پشت یه دیوار و چند نفرو از بین برد اول هانا رو ازاد کرد تا کمکش کنه
جفتی باهام شلیک میکردن یهویی جونگکوک پرید بیرون و پلیسا دوییدن سمتش تا ازش محافظت کنن و همون موقع به موران شلیک کردن...
جونگکوک دادی زد و دویید سمتش...
کوک:موران...
هانا رو گرفتن...
جونگکوک سریع اتو گرفت بین دستاش...
اشکاش میریختن... ات یه بار دیگ بخاطرش تیر خورده بود و اون دوسش داشت و نمیخواست از دستش بده...
ولی تیر بدجایی بود...
یعنی دقیقن وسط قفسهی سینش...نفسش داشت بند میومد
ات:از اینجا برو فقط برو...ب...برو
جونگکوک با اشک سر تکون داد و براید بلندش کرد و براش مهم نبود که بقیه چی میگن
افسر:اقای جعون!
کوک:از اینجا برید از سر راهم برید کنار(داد)
اتوگذاشت توی یکی از ماشینا ی در باز و سریع روشنش کرد و تند روند براش مهم نبود که ماشینو به یکی از تیرای چراغ برق نزدیک بیمارستان زده بود ولی باز جای شکرش باقی بود که فقط ماشین یکم رفته بود تو و نابود نشده بود کل راهو با اشک پاشو روی گاز فشار داده بود و میگفت ات تنهام نزار
نفهمیده بود که پلیسا دنبالش میومدن تا مراقبش باشن یا اعضا خیلی نگرانش بودن
اتو بلند کرد و دویید سمت در پلیسا پیاده شدن و بلند اسمشو صدا زدن ولی نشنیده گرفت و با تمام سرعتش دویید
وارد بیمارستان شد و همه تعجب کردن پلیسا اومدن تو و مراقب جونگکوک بودن ولی دیگه کار از کار گذشته بود و اون با داد دکترو صدا کرده بود
کوک:بهترین جراحاتون بگین بیان(داد٫نگران٫عصبی)
۲.۰k
۲۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.