فیک پرستار p:1
ویو ا.ت:
داشتم تو پارک قدم میزدم که یهو یه پسر بچه 3 ساله جلوم خورد زمین.
با نگرانی سمتش دویدم و بغلش کردم که دیدم داره اروم اشک میریزه
سرش رو بوسیدم و بدنش رو چک کردم که دیدم اسیب جدی ندیده
بچه:مامانی*با بغض
ا. ت:من مامانت نیستم کوچولو. اسمت چیه؟
بچه:اسمم هانه **بغض
ا.ت:چه اسم قشنگی. مامانت کجاست؟؟
داشتم ازش سوال میپرسیدم که دیدم یه مرد جذاب به طرف منم دوید و هان رو کشید تو بغلش و با نگرانی بوسیدش
تهیونگ:کجا بودی قشنگ بابا؟؟؟ چرا چشمات اشکیه؟؟
ا. ت:شما پدرش هستید؟؟
ته:بله
ا.ت:خب اون یهو خورد زمین و گریه کرد و اومد بغل من و من رو مامان صدا زد. میتونم بپرسم مادرش کجاست؟؟
ته:خب... اون مادرش فوت شده. ولی... هان اضطراب اجتماعی داره و سمت کسی نمیره چطور اومد بغل شما؟؟
ا.ت:اوه متاسفم واسه مرگ همسرتون. خب نمیدونم... اسمتون چیه؟؟
ته:تهیونگ هستم. کیم تهیونگ.
ا.ت:اوه خوشبختم منم ا.ت هستم
هان:مامانیی*رو به ا. ت میگه *
ته:قشنگم اون مامان نیست بیا بریم خونه
هان:نه اون مامان منه من بدون اون هیچ جا نمیام *جیغ میزنه
ته:هان دیوونه ام کردی اخه من باهات چکار کنم هر پرستاری واست میارم قبول نمیکنی حال گیر دادی به این خانوم؟؟
هان:من اینو دوش دالم میخوام مامانم بشه
ا.ت*لبخند میزنه*:خب من شغلم پرستار بچه است اگه میخواید میتونم پرستارش بشم اقای کیم
ته*اوه واقعا؟؟ اگر بتونید واقعا خوب میشه چون شما اولین نفری هستید که هان میخوادش چون هر پرستار بچه ای میارم سمتش نمیره
ا.ت:عوم باشه پس. هان دوست داری بیام خونتون ازت مواظبت کنم؟
هان:*ذوق شدید*آرهه *میپره بغلش*
ته:*تعجب*
داشتم تو پارک قدم میزدم که یهو یه پسر بچه 3 ساله جلوم خورد زمین.
با نگرانی سمتش دویدم و بغلش کردم که دیدم داره اروم اشک میریزه
سرش رو بوسیدم و بدنش رو چک کردم که دیدم اسیب جدی ندیده
بچه:مامانی*با بغض
ا. ت:من مامانت نیستم کوچولو. اسمت چیه؟
بچه:اسمم هانه **بغض
ا.ت:چه اسم قشنگی. مامانت کجاست؟؟
داشتم ازش سوال میپرسیدم که دیدم یه مرد جذاب به طرف منم دوید و هان رو کشید تو بغلش و با نگرانی بوسیدش
تهیونگ:کجا بودی قشنگ بابا؟؟؟ چرا چشمات اشکیه؟؟
ا. ت:شما پدرش هستید؟؟
ته:بله
ا.ت:خب اون یهو خورد زمین و گریه کرد و اومد بغل من و من رو مامان صدا زد. میتونم بپرسم مادرش کجاست؟؟
ته:خب... اون مادرش فوت شده. ولی... هان اضطراب اجتماعی داره و سمت کسی نمیره چطور اومد بغل شما؟؟
ا.ت:اوه متاسفم واسه مرگ همسرتون. خب نمیدونم... اسمتون چیه؟؟
ته:تهیونگ هستم. کیم تهیونگ.
ا.ت:اوه خوشبختم منم ا.ت هستم
هان:مامانیی*رو به ا. ت میگه *
ته:قشنگم اون مامان نیست بیا بریم خونه
هان:نه اون مامان منه من بدون اون هیچ جا نمیام *جیغ میزنه
ته:هان دیوونه ام کردی اخه من باهات چکار کنم هر پرستاری واست میارم قبول نمیکنی حال گیر دادی به این خانوم؟؟
هان:من اینو دوش دالم میخوام مامانم بشه
ا.ت*لبخند میزنه*:خب من شغلم پرستار بچه است اگه میخواید میتونم پرستارش بشم اقای کیم
ته*اوه واقعا؟؟ اگر بتونید واقعا خوب میشه چون شما اولین نفری هستید که هان میخوادش چون هر پرستار بچه ای میارم سمتش نمیره
ا.ت:عوم باشه پس. هان دوست داری بیام خونتون ازت مواظبت کنم؟
هان:*ذوق شدید*آرهه *میپره بغلش*
ته:*تعجب*
۱۸.۷k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.