رمان عشق سیاه و سفید///part;85~
کیونگ:بسه دیگه... ادامه نده اون هرزست.. یه هرزه ی عوضی...
جونگ سو دیگه ادامه نداد و از حرفای کیونگ هیچی سر در نیاوردـ.. ا/ت رو گذاشت رو تختش... خواست بره بیرون تا اینکه... ـ.. یکی جیغو دادو اینا.... ینی کی بود؟! بله صدا از اتاق ا/ت میمود که با گریه و جیغ و داد همه ی ندیمه هارو و مخصوصا کیونگو بیدار کرد جونگ سو زود در اتاق ا/ت رو باز کردو رفت داخل... همه پشت اتاق ا/ت بودن.. ا/ت همچین جمله هایی با خودش تکرارمیکرد...
ا/ت: نه... نه... من نمیخوام بمیرم... نه... نه.. نمردم... نه. نه...
و همچنان گریه و جیغ...
جونگ سو ترسیده زود نزدیک ا/ت میشه دستاشو میگره و بعد سرشو میبره تو سینشو به ا/ت میگه...
جونگ سو: اروم اروم چیزی نیست من کنارتم ا/ت.... چیزی نیست
و همچنان گریه های ا/ت اروم میشه جیغ ها تموم میشه و اروم ا/ت تو سینه جونگ سو اشک میریزه.. تا اینکه سینو زود درو باز میکنه..
سینو: چ.. چیشده؟! اینجا چه خبره؟! ا/ت چش شده؟!
جونگ سو: سینو سینو... لطفا اروم باش.... همچی اوکیه...
سینو: پس چرا ا/ت داشت جیغ میزد؟!( سینوبد جورترسیده)
جونگ سو: من بعد از اومدن ازکمپانی با ا/ت که سوا ماشبن شدیم ن خوابم میومد و کم بود بزنم به یه ماشین یعنی کم بود تصادف کنیم... به خاطر همینه که ا/ت یخورده استرسی شده.. همین..
سینو با تعجب دستشو گذاشته جلو دهنش و میگه
سینو: و... واقعا؟! چیزیتون که نشده سالمید؟!
جونگ سو: اوم اره... ولی خدا بخیر کرد...حالا بی زحمت تو بیا پیش ا/ت تا ترسش بره منم به همه ندیمه ها بگم چیشده و ازشون عذر خواهی کنم...
سینو: اها باشع
سینو میره پیش ا/ت و جونگ سو میره بیرون از اتاق تا قضیه رو به همه بگه... و بعد بگه چیز خاصی نیست
جونگ سو: بچه ها من واقعا ازتون عذر میخوام راستش...............
و کل قضیه رو تعریف میکنه براشون
کیونگ با نیش خند میگه
کیونگ: اها... من فکر کردم پیش هم بودین بهش تجاوز کردی!!!
جونگ سو: چی واسه خودت بلغور میکنی؟! هان؟! اصن جای این حرفا یکم به سلامتی ا/ت فک کن!! یکم!!!... یعنی انقدر برات بی ارزشه؟!
کیونگ: حتی اشغالم از این هرزه بهتره...
جونگ سوعصبی میشه... ولی کیونگ عین خیالش نیست
کیونگ: اها! قبل رفتنم بگم که... بهش بگو زیادی پررو شده از این ب بعد کلا کار میکنه...
و بعد کیونگ راهشو میکشه میرع.. جونگ سوهم از عصبانیت میره تو اتاقشو محکم درو میبنده جوری که ندیمه های از جاشون میپرن
.......
سینو: دخترم خوبی؟!
ا/ت که دیگه اشکاش تموم شده و با حالت بی حالی میگه...
ا/ت: اوهوم
سینو: بزار کمکت کنم لباساتو عوض کنی!!!
چند مین که لباساشو عوض کرد
سینو: باشه من میرم بخواب باشه؟!
ا/ت: هوم
سینو میره و ا/ت مثل کوچولو ها میخوابه
...
پرش زمانی به صبح...///صبح روز جمعه
ا/ت با کلافگی بیدار میشه...
زیر چشماش از بس دیروز گریه کرده بود گود افتاده بود...
جونگ سو دیگه ادامه نداد و از حرفای کیونگ هیچی سر در نیاوردـ.. ا/ت رو گذاشت رو تختش... خواست بره بیرون تا اینکه... ـ.. یکی جیغو دادو اینا.... ینی کی بود؟! بله صدا از اتاق ا/ت میمود که با گریه و جیغ و داد همه ی ندیمه هارو و مخصوصا کیونگو بیدار کرد جونگ سو زود در اتاق ا/ت رو باز کردو رفت داخل... همه پشت اتاق ا/ت بودن.. ا/ت همچین جمله هایی با خودش تکرارمیکرد...
ا/ت: نه... نه... من نمیخوام بمیرم... نه... نه.. نمردم... نه. نه...
و همچنان گریه و جیغ...
جونگ سو ترسیده زود نزدیک ا/ت میشه دستاشو میگره و بعد سرشو میبره تو سینشو به ا/ت میگه...
جونگ سو: اروم اروم چیزی نیست من کنارتم ا/ت.... چیزی نیست
و همچنان گریه های ا/ت اروم میشه جیغ ها تموم میشه و اروم ا/ت تو سینه جونگ سو اشک میریزه.. تا اینکه سینو زود درو باز میکنه..
سینو: چ.. چیشده؟! اینجا چه خبره؟! ا/ت چش شده؟!
جونگ سو: سینو سینو... لطفا اروم باش.... همچی اوکیه...
سینو: پس چرا ا/ت داشت جیغ میزد؟!( سینوبد جورترسیده)
جونگ سو: من بعد از اومدن ازکمپانی با ا/ت که سوا ماشبن شدیم ن خوابم میومد و کم بود بزنم به یه ماشین یعنی کم بود تصادف کنیم... به خاطر همینه که ا/ت یخورده استرسی شده.. همین..
سینو با تعجب دستشو گذاشته جلو دهنش و میگه
سینو: و... واقعا؟! چیزیتون که نشده سالمید؟!
جونگ سو: اوم اره... ولی خدا بخیر کرد...حالا بی زحمت تو بیا پیش ا/ت تا ترسش بره منم به همه ندیمه ها بگم چیشده و ازشون عذر خواهی کنم...
سینو: اها باشع
سینو میره پیش ا/ت و جونگ سو میره بیرون از اتاق تا قضیه رو به همه بگه... و بعد بگه چیز خاصی نیست
جونگ سو: بچه ها من واقعا ازتون عذر میخوام راستش...............
و کل قضیه رو تعریف میکنه براشون
کیونگ با نیش خند میگه
کیونگ: اها... من فکر کردم پیش هم بودین بهش تجاوز کردی!!!
جونگ سو: چی واسه خودت بلغور میکنی؟! هان؟! اصن جای این حرفا یکم به سلامتی ا/ت فک کن!! یکم!!!... یعنی انقدر برات بی ارزشه؟!
کیونگ: حتی اشغالم از این هرزه بهتره...
جونگ سوعصبی میشه... ولی کیونگ عین خیالش نیست
کیونگ: اها! قبل رفتنم بگم که... بهش بگو زیادی پررو شده از این ب بعد کلا کار میکنه...
و بعد کیونگ راهشو میکشه میرع.. جونگ سوهم از عصبانیت میره تو اتاقشو محکم درو میبنده جوری که ندیمه های از جاشون میپرن
.......
سینو: دخترم خوبی؟!
ا/ت که دیگه اشکاش تموم شده و با حالت بی حالی میگه...
ا/ت: اوهوم
سینو: بزار کمکت کنم لباساتو عوض کنی!!!
چند مین که لباساشو عوض کرد
سینو: باشه من میرم بخواب باشه؟!
ا/ت: هوم
سینو میره و ا/ت مثل کوچولو ها میخوابه
...
پرش زمانی به صبح...///صبح روز جمعه
ا/ت با کلافگی بیدار میشه...
زیر چشماش از بس دیروز گریه کرده بود گود افتاده بود...
۱۱.۸k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.