پارت°5°
ویو ات
صبح با نوری که به صورتم خورد بیدار شدم دیدم تو اتاق هانا هستم اما هانا نیس رفتم دستشویی و کارای لازممو انجام دادم و لباس هایی رو با خودم اورده بودم یکی شونو رو پوشیدم و موهامو شونه کردم و رفتم پایین که دیدم هانا دارع صبحونه میخوره
+صبح بخیر
×او..صبح بخیر
رفتم روی میز نشستم و هانا هم اومد و با هم صبحونه خوردیم سکوت بینمون بود که یهو هانا گفت
×نمیخوای از کوک انتقام بگیری؟
منم بهش نگاه کردم واقعا راس میگه باید ازش انتقام بگیرم پس گفتم
+چرا که نه(لبخند)
×خب کی؟
+بزار اول از دختره مدرک پیدا کنم ببینم چه کارس بعد که فهمیدم حتما یه کار هایی میکنه به کوک میگم و بعد ازش تلاق میگیرم
×واو چه فکری کردی
+ما اینیم دیگه
بعد از صبحونه خوردن من به هانا گفتم که ظرف هارو من میشورم هانا هم رفت سرکار بعد از ظرف شستن رفتم روی کاناپه نشستم با گوشیم ور میرفتم دلم خیلی برای کوک تنگ شده بود نه ات تو باید قوی باشی اون بهت خیانت کرده
حوصله ام سر رفته بود برای همین یکم رفتم بیرون تا قدم بزنم که یهو اون دختره ی هرزه رو دیدم که داشت با یکی از پسرا لب میگرفت ازش عکس گرفتم و یکم رفتم جلو تر تا ببینم چی دارن میگن اون هرزه و اون پسره داشتم میگفتن(علامت پسره¢)
&خب عشقم دیگه تونستم زنشو ازش جدا کنم و بعد پول هاشو سر بکشم و ما پولدار میشیم
¢اینکه عالیع
ویو ات
چی..چی داشتن میگفتن پول های کوک رو بالا بیارن بفرما اقای جئون ببین چه بلایی سرت اوردن من از قبل گوشیم روی ضبط صدا گذاشته بودم و حرف هاشو نو ضبط کرده بودم چون این تنها مدرکی بود که میتونستم به کوک بدم سریع از اونجا فرار کردم و رفتم خونه
"فلش بک"
ساعت 8 شب بود که هانا برگشت خونه
×سلام من برگشتم
منم رفتم پیشش و گفتم
+خوش اومدی خسته نباشی
×ممنون
+غذا درس کردم بیا بخوریم
×باشع
هانا رفت دست و صورتشو شست و لباس هاشو عوض کرد اومد روی میز نشست و شروع کردیم غذا خوردن که گفتم
+مدرک پیدا کردم
×مدرک..چه مدرکی..ماله کیه؟
+مدرک اون هرزه
×خب چجور مدرکی
ویو ات
همه چیز رو بهش نشون دادم
×واو عالیه پس فردا برو خونه ی کوک
+باشه
غذامون رو خوردیم و رفتیم خوابیدیم...
شرایط نداره پارت بعد رو هم میزارم❤️
صبح با نوری که به صورتم خورد بیدار شدم دیدم تو اتاق هانا هستم اما هانا نیس رفتم دستشویی و کارای لازممو انجام دادم و لباس هایی رو با خودم اورده بودم یکی شونو رو پوشیدم و موهامو شونه کردم و رفتم پایین که دیدم هانا دارع صبحونه میخوره
+صبح بخیر
×او..صبح بخیر
رفتم روی میز نشستم و هانا هم اومد و با هم صبحونه خوردیم سکوت بینمون بود که یهو هانا گفت
×نمیخوای از کوک انتقام بگیری؟
منم بهش نگاه کردم واقعا راس میگه باید ازش انتقام بگیرم پس گفتم
+چرا که نه(لبخند)
×خب کی؟
+بزار اول از دختره مدرک پیدا کنم ببینم چه کارس بعد که فهمیدم حتما یه کار هایی میکنه به کوک میگم و بعد ازش تلاق میگیرم
×واو چه فکری کردی
+ما اینیم دیگه
بعد از صبحونه خوردن من به هانا گفتم که ظرف هارو من میشورم هانا هم رفت سرکار بعد از ظرف شستن رفتم روی کاناپه نشستم با گوشیم ور میرفتم دلم خیلی برای کوک تنگ شده بود نه ات تو باید قوی باشی اون بهت خیانت کرده
حوصله ام سر رفته بود برای همین یکم رفتم بیرون تا قدم بزنم که یهو اون دختره ی هرزه رو دیدم که داشت با یکی از پسرا لب میگرفت ازش عکس گرفتم و یکم رفتم جلو تر تا ببینم چی دارن میگن اون هرزه و اون پسره داشتم میگفتن(علامت پسره¢)
&خب عشقم دیگه تونستم زنشو ازش جدا کنم و بعد پول هاشو سر بکشم و ما پولدار میشیم
¢اینکه عالیع
ویو ات
چی..چی داشتن میگفتن پول های کوک رو بالا بیارن بفرما اقای جئون ببین چه بلایی سرت اوردن من از قبل گوشیم روی ضبط صدا گذاشته بودم و حرف هاشو نو ضبط کرده بودم چون این تنها مدرکی بود که میتونستم به کوک بدم سریع از اونجا فرار کردم و رفتم خونه
"فلش بک"
ساعت 8 شب بود که هانا برگشت خونه
×سلام من برگشتم
منم رفتم پیشش و گفتم
+خوش اومدی خسته نباشی
×ممنون
+غذا درس کردم بیا بخوریم
×باشع
هانا رفت دست و صورتشو شست و لباس هاشو عوض کرد اومد روی میز نشست و شروع کردیم غذا خوردن که گفتم
+مدرک پیدا کردم
×مدرک..چه مدرکی..ماله کیه؟
+مدرک اون هرزه
×خب چجور مدرکی
ویو ات
همه چیز رو بهش نشون دادم
×واو عالیه پس فردا برو خونه ی کوک
+باشه
غذامون رو خوردیم و رفتیم خوابیدیم...
شرایط نداره پارت بعد رو هم میزارم❤️
۱۲.۴k
۰۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.