فیک
کوک نبود
کوک:رونا تو چته
رونا:کوک(گریه
کوک:چی !؟؟؟
رونا:من نباید عاشق میشدم چرا فقط این بلا باید سره من بیاد
کوک:چی شده مگهههه(داد
رونا:داد نزن (گریه ) من عاشقه کسی شدم که خودش دوست دختر داره من من میخواستم روزه تولدم بهش اعتراف کنم
کوک:این مردک کیییییی
رونا:به نظرت کی
کوک:کی بوده -کای-جیمین-شوگا-
رونا:نههه
کوک:نکنه عاشقه ته شدی
رونا:اره من عاشقه ته شدم حالا اون دوست دختر داره (گریه
چیکار کنم کوک
بنده
کوک چیزی نمیگه آروم بغلش میکنه و میگه
کوک:عزیزم فرشتهای مثله تو نباید گریه کنه خب حالا هم اشکاتو پاک کن خب
رونا :با.....(با صدای جیغ مردم حرفش قطع شد پس جنسیت معلوم شده
کوک:انگار دو نفر نرسیدن (خنده
رونا:کوک منو ببره خونه
کوک: میخوای بریم بگردیم
رونا:نه حالم خب نیست میخوام استراحت کنم
کوک نفهمید که قصد رونا چی که بره خونه
کوک نادانی کرد و دخترک رو برد خونه خودش هم میخواست بیاد داخل که با حرف رونا وایساد
رونا:برو به مهمونی تو که نمیخوای دوستاتو ناراحت کنی
وقتی رسیدی بهم زنگ بزن و جنسیتشو بگو
کوک:باشه فقط کاره الکی نکنی
رونا:کوک !!!!!
کوک:باشه من رفتم
پسرک دخترک را در خانه تنها گذاشت و رفت
کوکم نفهمید که دخترک میخواد چیکار کنه نادانی کرد و دخترک را در خانه تنها گذاشت
کوک وقتی به مهمونی رسید رفت داخل خونه دیدن جمعیتی مردم بیشتراشون سلبریتی بودن به دنبال تهیونگ میگشت و این قضیه رو بهش بگی که با دخترک چیکار کرده
کوک همچنان به دنباله تهیونگ گشت و بالاخره پیداش کرد او را دید که دست نیلی را گرفته آروم به سمتشون رفت و دستشو روی شونه تهیونگ گذاشت تهیونگ برگشت و با دیدن کوک تعجب کرد و گفت
ته:رفیق اینجا چیکار میکنی دلتنگت بودم(بغلش کرد
کوک: تهیونگ الان وقت این حرفا نیست بیا بریم بیرون تو باهات حرف بزنم(جدی
ته:چیزی شده
کوک:رونا تو چته
رونا:کوک(گریه
کوک:چی !؟؟؟
رونا:من نباید عاشق میشدم چرا فقط این بلا باید سره من بیاد
کوک:چی شده مگهههه(داد
رونا:داد نزن (گریه ) من عاشقه کسی شدم که خودش دوست دختر داره من من میخواستم روزه تولدم بهش اعتراف کنم
کوک:این مردک کیییییی
رونا:به نظرت کی
کوک:کی بوده -کای-جیمین-شوگا-
رونا:نههه
کوک:نکنه عاشقه ته شدی
رونا:اره من عاشقه ته شدم حالا اون دوست دختر داره (گریه
چیکار کنم کوک
بنده
کوک چیزی نمیگه آروم بغلش میکنه و میگه
کوک:عزیزم فرشتهای مثله تو نباید گریه کنه خب حالا هم اشکاتو پاک کن خب
رونا :با.....(با صدای جیغ مردم حرفش قطع شد پس جنسیت معلوم شده
کوک:انگار دو نفر نرسیدن (خنده
رونا:کوک منو ببره خونه
کوک: میخوای بریم بگردیم
رونا:نه حالم خب نیست میخوام استراحت کنم
کوک نفهمید که قصد رونا چی که بره خونه
کوک نادانی کرد و دخترک رو برد خونه خودش هم میخواست بیاد داخل که با حرف رونا وایساد
رونا:برو به مهمونی تو که نمیخوای دوستاتو ناراحت کنی
وقتی رسیدی بهم زنگ بزن و جنسیتشو بگو
کوک:باشه فقط کاره الکی نکنی
رونا:کوک !!!!!
کوک:باشه من رفتم
پسرک دخترک را در خانه تنها گذاشت و رفت
کوکم نفهمید که دخترک میخواد چیکار کنه نادانی کرد و دخترک را در خانه تنها گذاشت
کوک وقتی به مهمونی رسید رفت داخل خونه دیدن جمعیتی مردم بیشتراشون سلبریتی بودن به دنبال تهیونگ میگشت و این قضیه رو بهش بگی که با دخترک چیکار کرده
کوک همچنان به دنباله تهیونگ گشت و بالاخره پیداش کرد او را دید که دست نیلی را گرفته آروم به سمتشون رفت و دستشو روی شونه تهیونگ گذاشت تهیونگ برگشت و با دیدن کوک تعجب کرد و گفت
ته:رفیق اینجا چیکار میکنی دلتنگت بودم(بغلش کرد
کوک: تهیونگ الان وقت این حرفا نیست بیا بریم بیرون تو باهات حرف بزنم(جدی
ته:چیزی شده
۲۳.۳k
۰۴ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.