ازدواج اجباری
ازدواج اجباری
part 18
پنج روز بعد.
ویو ا.ت
هنوزم وقتی به چند روز قبل فکر میکنم خجالت میکشم که چه سوتی هایی دادم بیخیال امروز به اولین روز دانشگاه بعد تعطیلات من سال آخرم و رشتم هم
حقوق بودم برای وکیل شدن میخوندم چون عاشق وکیل بودم و لب به هر حال امروز هم نامجون رفت شرکت از اون روز به بعد کم کم بهش نگاه میکردم چون خجالت میکشیدم بلند شدم و رفتم و صبحونه مو خوردم رفتم که آماده شم و یک آرایش خیلی خیلی کم کردم و رفتم سراغم استایلم اول از همه یک شلوار نیم بگ پارچه ای قهوه ای پوشیدم و بعد رفتم یک کراپ کوتاه سفید پوشیدم و با یک پیراهن قهوه ای کارو تموم کردم و بعد رفتم سراغ کیف رفتم از کمد کیف ها یک کیم قهوه ای در آوردم و و وسایل های دانشگاه رو داخلش گزاشتم بعد برای اکسسوری یک گردنبند و گوشواره انتخاب مردن تصمیم گرفتم برای کفش از کراکسی که از ترکیب قهوه ای و سفید بود استفاده کردم و الان فقط یک چیز مونده بود اونم عطر بود یکی از عطر ها رو زدم و رفتم و سوئیج رو برداشتم و رفتم پایین و به سمت دانشگاه راهی شدم
ویو نامجون
از اون روز ا.ت ازم دور میشه و ازم فاصله میگیره چ منم امروز تصمیم گرفتم بهش اعتراف کنم
صبح بدون هیچ صدایی که ات بیدار بشه آماده شدم و رفتم شرکت و انجا صبحونه خوردم چون اگه خونه میخوردم ات بیدار میشد بعد از صبحونه منشیم اومد که خیلی عشوه میریزه
علامت منشی؛
؛ رئیس کاری داشتید ( با ناز و عشوه )
+ آها به آقای لی زنگ بزنید و بگید امروز من بایکی میرم اون رستوران و آماده اس کنه
؛رئیس باکی میرید (سعی در ناراحتی و ناز و عشوه)
+ خانم من از شما میپرسم که شما چیکار میکنید؟؟
؛ خیر، ببخشید اان اطلاع میدم با اجازه
منشی رفتم و منم مشغول شدم
شب ساعت 9 شد و منم به ا.ت زنگ زدم و آدرس رو براش فرستادم
ویو ا.ت
.......
part 18
پنج روز بعد.
ویو ا.ت
هنوزم وقتی به چند روز قبل فکر میکنم خجالت میکشم که چه سوتی هایی دادم بیخیال امروز به اولین روز دانشگاه بعد تعطیلات من سال آخرم و رشتم هم
حقوق بودم برای وکیل شدن میخوندم چون عاشق وکیل بودم و لب به هر حال امروز هم نامجون رفت شرکت از اون روز به بعد کم کم بهش نگاه میکردم چون خجالت میکشیدم بلند شدم و رفتم و صبحونه مو خوردم رفتم که آماده شم و یک آرایش خیلی خیلی کم کردم و رفتم سراغم استایلم اول از همه یک شلوار نیم بگ پارچه ای قهوه ای پوشیدم و بعد رفتم یک کراپ کوتاه سفید پوشیدم و با یک پیراهن قهوه ای کارو تموم کردم و بعد رفتم سراغ کیف رفتم از کمد کیف ها یک کیم قهوه ای در آوردم و و وسایل های دانشگاه رو داخلش گزاشتم بعد برای اکسسوری یک گردنبند و گوشواره انتخاب مردن تصمیم گرفتم برای کفش از کراکسی که از ترکیب قهوه ای و سفید بود استفاده کردم و الان فقط یک چیز مونده بود اونم عطر بود یکی از عطر ها رو زدم و رفتم و سوئیج رو برداشتم و رفتم پایین و به سمت دانشگاه راهی شدم
ویو نامجون
از اون روز ا.ت ازم دور میشه و ازم فاصله میگیره چ منم امروز تصمیم گرفتم بهش اعتراف کنم
صبح بدون هیچ صدایی که ات بیدار بشه آماده شدم و رفتم شرکت و انجا صبحونه خوردم چون اگه خونه میخوردم ات بیدار میشد بعد از صبحونه منشیم اومد که خیلی عشوه میریزه
علامت منشی؛
؛ رئیس کاری داشتید ( با ناز و عشوه )
+ آها به آقای لی زنگ بزنید و بگید امروز من بایکی میرم اون رستوران و آماده اس کنه
؛رئیس باکی میرید (سعی در ناراحتی و ناز و عشوه)
+ خانم من از شما میپرسم که شما چیکار میکنید؟؟
؛ خیر، ببخشید اان اطلاع میدم با اجازه
منشی رفتم و منم مشغول شدم
شب ساعت 9 شد و منم به ا.ت زنگ زدم و آدرس رو براش فرستادم
ویو ا.ت
.......
۳.۸k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.