ببخشید دیر شد بچه های جون❤
پارت ۳۰
***
قدم هامو به سمت اتاق کوک کج کردم و سعی کردم لبخندی بزنم تقه ای به در زدم و وارد اتاق شدم با دیدن کوک لبخندم واقعه ای تر شد
+ سلام
- سلام بیبی بیا اینجا
جانگ کوک به پاهاش اشاره کرد
نمی دونستم اینکارو انجام بدم یا نه با تردید بهش خیره شدم که با اخم کوک رو به رو شدم و فورا به سمتش رفتم و روی پاهاش نشستم جانگکوک لبخندی زد و دست به موهام کشید
- چی شده ؟
+ چیزی نیست
- گفتم چی شده بیبی گوش هات نمیشنوه ؟
+ فقط خستم
- دورغ نمی پذیرم
+ خب ... خب من با دکتر حرف زدم .... ولی .....
- قبول نکرد ؟
سری به معنای نه تکون دادم
+ گفت باید هجده جلسه تموم بشه
کوک لبخندی زد
ولی چطوری می تونه انقدر خونسرد باشه ؟
- اشکال نداره تو این مدت بیشتر باهم آشنا میشیم
+ جانگ کوک
- بله
+ ما .. ما
- سوالت رو بپورس ا/ت
+ رابطه ی ما
- خوب
+ اسمش چیه ؟
- تو می خوای رابطمون اسم داشته باشه
+ اوهوم
- تو می خوای من دوست پسرت بشم ؟
+ نه .. نه منظورم این نیست فقط میخوام اسمشو بدونم
- نگران نباش ا/ت تو دیگه جز دارایی های من هستی و تا روز مرگت پیش منی فهمیدی ؟
+ اوهوم
- حالا بگو ببینم تهیونگ چیشد ؟
با سؤالش آب دهنمو قورت دادم و باز به چشماش خیره شدم
+ من ....
- نگفتم تمومش کن ؟
+ تموم کردم ... ولی .. ولی من نمی خوام اون ناراحت بشه جانگ کوک اون برای من همه کار کرده
- دیگه بهش نیاز نداری ا/ت نه تا وقتی من هستم اون روز که من نباشم مطمئن باش یا من مردم یا
با این حرفش سرمو تو گردن کوک قایم کردم
نبودن کوک نمی تونم حتی تصورش کنم
این حس از کجا آمده بود اما هر لحظه که میگذشت پر رنگ تر می شد
- فک کنم این چند وقت زیاد خسته شدی بهتر بری استراحت کنی فعلا نمی خوام ببینمت هفته بعد به دیدنم بیا چون اون موقع قرار یه سری وظایف بهت بسپارم
یک هفته قراره کوک رو نبینم
+ من..من دلم تنگ میشه
از رو پاش بلند شدم و کوک رو به روم وایساد
- منم دلم برات تنگ میشه ولی باید فکر کنم .. نیاز به فک کردن دارم و بهتر توهم استراحت کنی
+ باشه
دستمو دور گردنش بردم و بغلش کردم کوک هم مو هامو نوازش کرد
- برو ا/ت
با بوسه ی کوک از اتاق خارج شدم
- احمق
کوک زیر لب زمزمه کرد و روی صندلیش نشست ...
پایان پارت ۳۰
لایک کنید لطفا ♥️🙏
***
قدم هامو به سمت اتاق کوک کج کردم و سعی کردم لبخندی بزنم تقه ای به در زدم و وارد اتاق شدم با دیدن کوک لبخندم واقعه ای تر شد
+ سلام
- سلام بیبی بیا اینجا
جانگ کوک به پاهاش اشاره کرد
نمی دونستم اینکارو انجام بدم یا نه با تردید بهش خیره شدم که با اخم کوک رو به رو شدم و فورا به سمتش رفتم و روی پاهاش نشستم جانگکوک لبخندی زد و دست به موهام کشید
- چی شده ؟
+ چیزی نیست
- گفتم چی شده بیبی گوش هات نمیشنوه ؟
+ فقط خستم
- دورغ نمی پذیرم
+ خب ... خب من با دکتر حرف زدم .... ولی .....
- قبول نکرد ؟
سری به معنای نه تکون دادم
+ گفت باید هجده جلسه تموم بشه
کوک لبخندی زد
ولی چطوری می تونه انقدر خونسرد باشه ؟
- اشکال نداره تو این مدت بیشتر باهم آشنا میشیم
+ جانگ کوک
- بله
+ ما .. ما
- سوالت رو بپورس ا/ت
+ رابطه ی ما
- خوب
+ اسمش چیه ؟
- تو می خوای رابطمون اسم داشته باشه
+ اوهوم
- تو می خوای من دوست پسرت بشم ؟
+ نه .. نه منظورم این نیست فقط میخوام اسمشو بدونم
- نگران نباش ا/ت تو دیگه جز دارایی های من هستی و تا روز مرگت پیش منی فهمیدی ؟
+ اوهوم
- حالا بگو ببینم تهیونگ چیشد ؟
با سؤالش آب دهنمو قورت دادم و باز به چشماش خیره شدم
+ من ....
- نگفتم تمومش کن ؟
+ تموم کردم ... ولی .. ولی من نمی خوام اون ناراحت بشه جانگ کوک اون برای من همه کار کرده
- دیگه بهش نیاز نداری ا/ت نه تا وقتی من هستم اون روز که من نباشم مطمئن باش یا من مردم یا
با این حرفش سرمو تو گردن کوک قایم کردم
نبودن کوک نمی تونم حتی تصورش کنم
این حس از کجا آمده بود اما هر لحظه که میگذشت پر رنگ تر می شد
- فک کنم این چند وقت زیاد خسته شدی بهتر بری استراحت کنی فعلا نمی خوام ببینمت هفته بعد به دیدنم بیا چون اون موقع قرار یه سری وظایف بهت بسپارم
یک هفته قراره کوک رو نبینم
+ من..من دلم تنگ میشه
از رو پاش بلند شدم و کوک رو به روم وایساد
- منم دلم برات تنگ میشه ولی باید فکر کنم .. نیاز به فک کردن دارم و بهتر توهم استراحت کنی
+ باشه
دستمو دور گردنش بردم و بغلش کردم کوک هم مو هامو نوازش کرد
- برو ا/ت
با بوسه ی کوک از اتاق خارج شدم
- احمق
کوک زیر لب زمزمه کرد و روی صندلیش نشست ...
پایان پارت ۳۰
لایک کنید لطفا ♥️🙏
۵.۴k
۰۵ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.