مافیا جیمین (پارت 2)
ت/ا: چشمام باز کردم وبا یه سردرد شدیدی مواجعه شدم که دیدم یه کی در باز کرد اومد تو
پارت (2)
گفت: خانم کوچولو بیدار شدی
ت/ا: من خانم کوچولو نیستم، اینجا کجاست من چرا اینجام بزار برم من که کاری نکردم
جیمین گفت: اگه ولت کنم میری پیش پلیس و همه چی بهش میگی تازه تو خیلی خوشانسی که اینجایی اگه کس دیگه ای بود تا الان مرده بود.
ت/ا: گفت بزار برم من هیچی نمیگم خواهش میکنم.
که دیدیم درباز شده
گفت: قربان اطلاعت پیدا کردیم
جیمین: وایساده بودم توی این فکر بودم که چه شکنجه ای بدمش که در باز شد که یکی از بادیگارد ها گفت:
قربان اطلاعت پیدا کردیم.
میخواستم قبل از اینکه اون دختر بیدارشه اطلاعتی دربارش پیدا کنم که به بادیگاردا گفتم.
بادیگار: قربان اسمش ت/ا و 24 سالشه و پدر مادرشو از دست داده والان با خواهر و عموش زندگی میکنه (ت/ا و خواهرش یه خونه جدا دارن) و اینکه یه جورای توی کار خلافه
جیمین: بادیگار داشت اطلاعت میگفت که گفت توی خلافه تعجب کردم چون اصلا بهش نمیخورد گفتم یعنی چی دقیق تر بگو که گفت اطلاعات زیادی ننوشته.
توی دلم گفتم به من چه که خلاف کاره مهم اینه که اون منو دیده و رفتم سمت اتاق شکنجه.(اینکه خلاف کاره اطلاعت اشتباه عموش برای اینکه از خودش مراقبت کنه اون اسلحه رو بهش داد اطلاعتی هم که دربارشه برای اینه که یه بار یه پسره بهش نزدیک میشه و اون شلیک میکنه و به پسره نخورد و پسره ازش شکایت میکنه و برای اینکه سابقشو خراب کنن اینجوری نوشتن)
ت/ا: دیدم رفت بیرون ویه نفس راحت کشیدم که دیدم بعد چند دقیقه اومد تو بهش گفتم اقای نمیدونم چی چییی من باید برم که
لایک کامنت تا پارت بعدی بزارم😊
پارت (2)
گفت: خانم کوچولو بیدار شدی
ت/ا: من خانم کوچولو نیستم، اینجا کجاست من چرا اینجام بزار برم من که کاری نکردم
جیمین گفت: اگه ولت کنم میری پیش پلیس و همه چی بهش میگی تازه تو خیلی خوشانسی که اینجایی اگه کس دیگه ای بود تا الان مرده بود.
ت/ا: گفت بزار برم من هیچی نمیگم خواهش میکنم.
که دیدیم درباز شده
گفت: قربان اطلاعت پیدا کردیم
جیمین: وایساده بودم توی این فکر بودم که چه شکنجه ای بدمش که در باز شد که یکی از بادیگارد ها گفت:
قربان اطلاعت پیدا کردیم.
میخواستم قبل از اینکه اون دختر بیدارشه اطلاعتی دربارش پیدا کنم که به بادیگاردا گفتم.
بادیگار: قربان اسمش ت/ا و 24 سالشه و پدر مادرشو از دست داده والان با خواهر و عموش زندگی میکنه (ت/ا و خواهرش یه خونه جدا دارن) و اینکه یه جورای توی کار خلافه
جیمین: بادیگار داشت اطلاعت میگفت که گفت توی خلافه تعجب کردم چون اصلا بهش نمیخورد گفتم یعنی چی دقیق تر بگو که گفت اطلاعات زیادی ننوشته.
توی دلم گفتم به من چه که خلاف کاره مهم اینه که اون منو دیده و رفتم سمت اتاق شکنجه.(اینکه خلاف کاره اطلاعت اشتباه عموش برای اینکه از خودش مراقبت کنه اون اسلحه رو بهش داد اطلاعتی هم که دربارشه برای اینه که یه بار یه پسره بهش نزدیک میشه و اون شلیک میکنه و به پسره نخورد و پسره ازش شکایت میکنه و برای اینکه سابقشو خراب کنن اینجوری نوشتن)
ت/ا: دیدم رفت بیرون ویه نفس راحت کشیدم که دیدم بعد چند دقیقه اومد تو بهش گفتم اقای نمیدونم چی چییی من باید برم که
لایک کامنت تا پارت بعدی بزارم😊
۶۵.۵k
۲۰ بهمن ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.