حق انتخواب 38

تهیونگ نگرانت شده بود.
توهم از این بابت خوشحال بودی.
چون دوست داشتی شیطونی کنی.
تهیونگ وقتی تمرینش تموم شد هی به گوشیت زنگ میزد. ولی خاموش بود.
نگرانت شده بود.
نرفت دنبال یونتان و اومد خونه خودش دید نیستی وسایلتم نیست.
تهیونگ:ا.ت چرا انقدر شیطونی آخه خدایا! الان من کجا پیداش کنم؟!
3 روز اینطوری گذشت ک تهیونگ دنبالت میگشت توهم گوشیت خاموش بود.
گوشیتو روشن کردی.
216 تا میسکال
تهیونگ📵
تهیونگ📵
تهیونگ📵
تهیونگ📵
تهیونگ📵
تهیونگ📵
تهیونگ📵....
ت:اوه اوه!
پیام داده عه
تهیونگ:خب باشه چاگیا منکه میدونم داری شیطونی میکنی!
خودتو نشون بده! وگرنه خودمو میندازم جلو ماشین! خودانی.....
ت:شوخی میکنه ینی؟ ولی اگر 1%راست بگه چی؟!
بزار زنگش بزنم.
بوق بوق بوق بوق بوق بوق
تهیونگ:بله
ت:منم ا.ت
تهیونگ:شما؟
ت:منم ددی!
تهیونگ:نمیشناسم:(
ت:به خدا خودمو میکشم حالا ببین.
از در خونت اومدی بیرون ک خوردی به تهیونگ.
خودتو عقب کشیدی رفتی سمت خیابون رفتی وسط خیابون ک تهیونگ بدو بدو اومد سمتت و بغلت کرد آوردت کنار خیابون.
تهیونگ:چه غلطی میکنی؟!
ت:گفتم ک خودمو میخوام بکشم!
تهیونگ :تو خودت شیطونی میکنی خودتم..... پوفففف!
بیا بریم خونه تا بهت بگم!
ت:نمیام!
تهیونگ:میای خوبم میای!