معجزه عشقpt6
از زبان راوی:
اون روز یونگی هرچقدر تلاش کرد نتونست ا/تش رو زنده نگه داره اون دیگه چشاش و بسته بود....و از این جهنم رفته بود آیا این زوج بهم میرسن ؟ممکنه؟
از زبان یونگی:
از وقتی ا/ت رفته یک سال گذشته و من هر روز وعضم بد تر میشه حالم بده نمیتونم هظمش کنم امروز میخواستم خودکشی کنم
از زبان ا/ت:
هر روز یونگیو صدا میزدم هروقت دلتنگم میشد میرفتم پیشش همیشه باهاش حرف میزدم اما اون نمیشنید
از زبان یونگی
تیغو گذاشتم رو دستم ک برم پیش ا/تم (دور از جون بچم)
هعی ا/تم کجا بودی این یک سال
تو نیومدی ...ولی قراره الان من بیام پیشت
بعد حرفاش خواست تیغو بزنه که......
اون روز یونگی هرچقدر تلاش کرد نتونست ا/تش رو زنده نگه داره اون دیگه چشاش و بسته بود....و از این جهنم رفته بود آیا این زوج بهم میرسن ؟ممکنه؟
از زبان یونگی:
از وقتی ا/ت رفته یک سال گذشته و من هر روز وعضم بد تر میشه حالم بده نمیتونم هظمش کنم امروز میخواستم خودکشی کنم
از زبان ا/ت:
هر روز یونگیو صدا میزدم هروقت دلتنگم میشد میرفتم پیشش همیشه باهاش حرف میزدم اما اون نمیشنید
از زبان یونگی
تیغو گذاشتم رو دستم ک برم پیش ا/تم (دور از جون بچم)
هعی ا/تم کجا بودی این یک سال
تو نیومدی ...ولی قراره الان من بیام پیشت
بعد حرفاش خواست تیغو بزنه که......
۲۱.۰k
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.