فیک شبدر سیاه پارت ۲
ببینید من چه مهربونم تند تند پارت میدم
شما هم لایک کنید حتما نظرم بنویسید
هیرو:شما دوتا باز چون هست؟
[هیرو اما و سنجو با هم خیلی راهت هستن]
اما و سنجو:یاح یاح یاح یاح یاح 😈
مایکی:خواهرا این قد هم رو اذیت نکنيد
ایزانا:برای اول بار با مایکی موافق هستم
ران:یه سوال مایکی چرا به هیروکو میگی خواهرم؟🤨
مایکی:چون اون رو به چشم خواری میبینم
بعد اش هم احساس میکنم نسبت فامیلی باهاش دارم
مثلا خواهریم
ایزانا:مایکی راست میگه
از یه طرف هم بابامون هرجا هر زنی رو دیده گرفته کرده تش
مثلاً من از یه مادرم مایکی از یه مادر اما هم از یه مادره
احتمالاً هیرو با ما یه نسبتی داره
همه دارن جر میخورن به غیر از هیرو و دراکن
هیرو و دراکن: واد فاک🫠
خلاصه همه غذاهاتونو خوردید و پا شدید رفتید تو اتاق نشیمن نشستید
غیر از مایکی
چندی بعد که همه مشغول صحبت کردن با هم بودن مایکی با چند تا پرونده اومد
خوب دوباره ماموریت داریم
ماموریت اول هک کردن یه باند مافیاییه که میسپرمش به کوکو و کاکوچو و تاکوئمی
ماموریت بعدی خرید اسلحه هستش که میسپرمش به سانزو دراکن ایزانا و همچنین سنجو
معموریت بعدی برا ریندو و ران هست که برای بستن یک قرارداد با یه مافیا هست که باید برید به بزرگترین بار توکیو
ریندو: من یه کاری دارم اگه میشه فقط ران بره
مایکی:چیکار داری🤨
ریندو: ببین واست بعداً توضیح میدم چیکار دارم اوکی
مایکی: باشه
پس هیرو و اما هم میمونن داخل امارت
من تو دفترم دریاکی میخورم☺️
[بچه ها الان مایکی زیاد افسرده نیست چون همه زندن ولی یه زره افسرده هست]
ایزانا:چه غلط ها
مایکی:چی گفتی😡
ایزانا:مگه کری
خلاصه گیس و گیس کشی شروع شد
[ساعت ۱۲ بود که داشتید میرفتید بخوابید]
تو و ران داخل تخت دراز کشیده بودید
هیرو:اممممم.....ران میگم میدونی که از سیگار و الکل زیاد خوشم نمیاد پس رفتی بار نشین مست نکن باشه؟ *با لحن ناراحت*
ران:گرل حرص نخور* لبخند زدن*
هیرو:...
[زمانی فردا صبح از زبان هیرو ]
همه رفتن سر کارشون منم صبحانه خوردم بعد رفتم داخل اتاق نشستم تلویزیونو روشن کردم یه دونه فیلم نگاه کنم
از اون طرفم ریندو برای ساعت ۶ کافهای که برای بانتن بود رو آماده کرد تا ران رو سورپرایز کنیم
ولی یه حسی بهم میگه که قراره یه اتفاق بد بیفته
ران ساعت ۱ برمیگرده خونه الان ساعت ۹ هست
[ پرش زمانی ساعت ۱۰ ]
هیرو:یه دفعه دیدم گوشیم زنگ میخوره
جواب دادم
سوزومه بود
+الو سلام سوزو خوبی
_سلام هیرو خوبم ممنونم تو خوبی
+آره مرسی کاری داشتی زنگ زدی
_ واتساپ رو نگاه کن یه چند تا عکس فرستادم فقط سریع
+باشه
[سوزومه دوست هیرو هست باهاش اشنا میشید]
خوب نظرتون رو داخل کامت ها بگید و به نظرتون سوزومه عکس چی رو برا هیرو فرستاده بود؟
#فیکشن
#ران_هایتانی
#بانتن
#توکیو_رنجرز
#فیک
#انیمه
شما هم لایک کنید حتما نظرم بنویسید
هیرو:شما دوتا باز چون هست؟
[هیرو اما و سنجو با هم خیلی راهت هستن]
اما و سنجو:یاح یاح یاح یاح یاح 😈
مایکی:خواهرا این قد هم رو اذیت نکنيد
ایزانا:برای اول بار با مایکی موافق هستم
ران:یه سوال مایکی چرا به هیروکو میگی خواهرم؟🤨
مایکی:چون اون رو به چشم خواری میبینم
بعد اش هم احساس میکنم نسبت فامیلی باهاش دارم
مثلا خواهریم
ایزانا:مایکی راست میگه
از یه طرف هم بابامون هرجا هر زنی رو دیده گرفته کرده تش
مثلاً من از یه مادرم مایکی از یه مادر اما هم از یه مادره
احتمالاً هیرو با ما یه نسبتی داره
همه دارن جر میخورن به غیر از هیرو و دراکن
هیرو و دراکن: واد فاک🫠
خلاصه همه غذاهاتونو خوردید و پا شدید رفتید تو اتاق نشیمن نشستید
غیر از مایکی
چندی بعد که همه مشغول صحبت کردن با هم بودن مایکی با چند تا پرونده اومد
خوب دوباره ماموریت داریم
ماموریت اول هک کردن یه باند مافیاییه که میسپرمش به کوکو و کاکوچو و تاکوئمی
ماموریت بعدی خرید اسلحه هستش که میسپرمش به سانزو دراکن ایزانا و همچنین سنجو
معموریت بعدی برا ریندو و ران هست که برای بستن یک قرارداد با یه مافیا هست که باید برید به بزرگترین بار توکیو
ریندو: من یه کاری دارم اگه میشه فقط ران بره
مایکی:چیکار داری🤨
ریندو: ببین واست بعداً توضیح میدم چیکار دارم اوکی
مایکی: باشه
پس هیرو و اما هم میمونن داخل امارت
من تو دفترم دریاکی میخورم☺️
[بچه ها الان مایکی زیاد افسرده نیست چون همه زندن ولی یه زره افسرده هست]
ایزانا:چه غلط ها
مایکی:چی گفتی😡
ایزانا:مگه کری
خلاصه گیس و گیس کشی شروع شد
[ساعت ۱۲ بود که داشتید میرفتید بخوابید]
تو و ران داخل تخت دراز کشیده بودید
هیرو:اممممم.....ران میگم میدونی که از سیگار و الکل زیاد خوشم نمیاد پس رفتی بار نشین مست نکن باشه؟ *با لحن ناراحت*
ران:گرل حرص نخور* لبخند زدن*
هیرو:...
[زمانی فردا صبح از زبان هیرو ]
همه رفتن سر کارشون منم صبحانه خوردم بعد رفتم داخل اتاق نشستم تلویزیونو روشن کردم یه دونه فیلم نگاه کنم
از اون طرفم ریندو برای ساعت ۶ کافهای که برای بانتن بود رو آماده کرد تا ران رو سورپرایز کنیم
ولی یه حسی بهم میگه که قراره یه اتفاق بد بیفته
ران ساعت ۱ برمیگرده خونه الان ساعت ۹ هست
[ پرش زمانی ساعت ۱۰ ]
هیرو:یه دفعه دیدم گوشیم زنگ میخوره
جواب دادم
سوزومه بود
+الو سلام سوزو خوبی
_سلام هیرو خوبم ممنونم تو خوبی
+آره مرسی کاری داشتی زنگ زدی
_ واتساپ رو نگاه کن یه چند تا عکس فرستادم فقط سریع
+باشه
[سوزومه دوست هیرو هست باهاش اشنا میشید]
خوب نظرتون رو داخل کامت ها بگید و به نظرتون سوزومه عکس چی رو برا هیرو فرستاده بود؟
#فیکشن
#ران_هایتانی
#بانتن
#توکیو_رنجرز
#فیک
#انیمه
۱۰.۵k
۲۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.