True love★season1 P=15
هوسوک=اره جای سوآ امن بود و کوک بلایی سرش نمیآورد اما...قرار نبود از لحاظ روحی هم اونجا آسیبی نبینه و این من و نگران میکرد...)
هوسوک=وسایلات و آمادست
سوآ=ممنون داداش
هوسوک=سوآ تو دیگه بچه نیستی و من نمیتونم جلوتو بگیرم اما بهم قول بده از خودت مراقبت میکنی
سوآ=سعی میکنم...
سوآ=(با هوسوک خداحافظی کردم و سوار ماشین کوک شدم....هم از دلتنگیش دیوونه شده بودم هم از خودش و کاراش متنفر بودم...به هر حال احساس تنفرم بیشتر بود...کل راه تو سکوت گذشت و من حتی نمیخواستم تو صورتش نگاه کنم... وقتی نقش بازی کردنش یادم میومد بیشتر حرصی میشدم و قلبم میشکست...رسیدیم عمارت.....صدای گریه های جیا میومد... رفتم پیشش و بالاخره دخترم و دیدم...دوری ازش خیلی سخت بود...کلی بغلش کردم و بوسش کردم...کلی باهاش بازی کردم و بالاخره خوابش برد...آروم از اتاق رفتم بیرون که بیدار نشه...وسایلام و بردم اتاق مهمان چون دلم اصلا نمیخواست باهاش تو یه اتاق باشم...اومدم بیرون و یگوشه مبل نشستم...کوک درست روبروم بود....)
سوآ=چطور بود؟
کوک=....چی؟
سوآ=احمق فرض کردن من...خوشت میومد مثل احمقا نگرانت بودم و گریه میکردم؟
کوک=...
سوآ=چیا پشت سرم گفتی؟ لابد با بقیه خیلی بهم خندیدین...با خودتون گفتید من دیگه چه احمقیم مگه نه؟!
کوک=تمومش کن!
(بلند شد و ایستاد که متقابلا روبروش ایستادم)
سوآ=(جیغ و داد) خفه شو!
سوآ=(جیمین و نامجون که تازه رسیده بودن متوجه صدای دعوامون شدن فورا وارد عمارت شدن و جیا دوباره گریه میکرد و صداش میومد)
سوآ=عوضی من تمام اون مدت همه چیز رو سرم خراب شد! وقتی تو نقش بازی میکردی من داشتم زجه میزدم! وقتی میخندیدی من مثل چی اشک میریختم! همه ترکم کردن! اون یونگی عوضی بچم و بزور ازم گرفت و دزدید! حتی با اینکه آدرسش و پیدا کردم هم نتونستم دخترم و ازشون بگیرم! اون حتی منم دزدید چون فقط از فرودگاه برگشتم و نمیخواستم باهاش ازدواج کنم و با اون بهت خی.انت کنم حتی وقتی فکر میکردم من و اصلا یادت نیست!!
سوآ=وقتی من و به آدماش سپرد که کتکم بزنن سرم خورد زمین و چیزی نمونده بود بمیرم! واقعا حقم این بود؟ فقط چون بهت اعتماد نکردم حقم بود بمیرم! یا با اون عوضی ازداوج کنم؟!
نامجون= اون آدرس جیا بود!؟
فلش بک به گذشته:
(یونگی زیر قولش زد و دخترم و بزور ازم گرفت...از طریق بهترین دوستم نامجون آدرسشون و پیدا کردم...برای نجات دخترم خیلی تلاش کردم اما...تنها کسی که میتونست هردومون و نجات بده کوک بود...)
زمان حال:
کوک=د..دزدید؟...تو..نمیفهمم
سوآ=ازت متنفرم! (فورا رفتم اتاق جيا)
هوسوک=وسایلات و آمادست
سوآ=ممنون داداش
هوسوک=سوآ تو دیگه بچه نیستی و من نمیتونم جلوتو بگیرم اما بهم قول بده از خودت مراقبت میکنی
سوآ=سعی میکنم...
سوآ=(با هوسوک خداحافظی کردم و سوار ماشین کوک شدم....هم از دلتنگیش دیوونه شده بودم هم از خودش و کاراش متنفر بودم...به هر حال احساس تنفرم بیشتر بود...کل راه تو سکوت گذشت و من حتی نمیخواستم تو صورتش نگاه کنم... وقتی نقش بازی کردنش یادم میومد بیشتر حرصی میشدم و قلبم میشکست...رسیدیم عمارت.....صدای گریه های جیا میومد... رفتم پیشش و بالاخره دخترم و دیدم...دوری ازش خیلی سخت بود...کلی بغلش کردم و بوسش کردم...کلی باهاش بازی کردم و بالاخره خوابش برد...آروم از اتاق رفتم بیرون که بیدار نشه...وسایلام و بردم اتاق مهمان چون دلم اصلا نمیخواست باهاش تو یه اتاق باشم...اومدم بیرون و یگوشه مبل نشستم...کوک درست روبروم بود....)
سوآ=چطور بود؟
کوک=....چی؟
سوآ=احمق فرض کردن من...خوشت میومد مثل احمقا نگرانت بودم و گریه میکردم؟
کوک=...
سوآ=چیا پشت سرم گفتی؟ لابد با بقیه خیلی بهم خندیدین...با خودتون گفتید من دیگه چه احمقیم مگه نه؟!
کوک=تمومش کن!
(بلند شد و ایستاد که متقابلا روبروش ایستادم)
سوآ=(جیغ و داد) خفه شو!
سوآ=(جیمین و نامجون که تازه رسیده بودن متوجه صدای دعوامون شدن فورا وارد عمارت شدن و جیا دوباره گریه میکرد و صداش میومد)
سوآ=عوضی من تمام اون مدت همه چیز رو سرم خراب شد! وقتی تو نقش بازی میکردی من داشتم زجه میزدم! وقتی میخندیدی من مثل چی اشک میریختم! همه ترکم کردن! اون یونگی عوضی بچم و بزور ازم گرفت و دزدید! حتی با اینکه آدرسش و پیدا کردم هم نتونستم دخترم و ازشون بگیرم! اون حتی منم دزدید چون فقط از فرودگاه برگشتم و نمیخواستم باهاش ازدواج کنم و با اون بهت خی.انت کنم حتی وقتی فکر میکردم من و اصلا یادت نیست!!
سوآ=وقتی من و به آدماش سپرد که کتکم بزنن سرم خورد زمین و چیزی نمونده بود بمیرم! واقعا حقم این بود؟ فقط چون بهت اعتماد نکردم حقم بود بمیرم! یا با اون عوضی ازداوج کنم؟!
نامجون= اون آدرس جیا بود!؟
فلش بک به گذشته:
(یونگی زیر قولش زد و دخترم و بزور ازم گرفت...از طریق بهترین دوستم نامجون آدرسشون و پیدا کردم...برای نجات دخترم خیلی تلاش کردم اما...تنها کسی که میتونست هردومون و نجات بده کوک بود...)
زمان حال:
کوک=د..دزدید؟...تو..نمیفهمم
سوآ=ازت متنفرم! (فورا رفتم اتاق جيا)
۹.۶k
۰۱ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.