vorld love پارت ²
ویو کوک:
سوار ماشین شدم اول جین رو رسوندم خونش خودمم حرکت کردم سمت عمارت
وقتی رسیدم... رفتم تو ک دیدم عمو اینام اونجان رفتم پیششون باهاش سلام کردم و نشستم روی کاناپه روبروشون...
.
.
ویو ا/ت:
بلاخره تایم کارم تموم شد
اماده شدم تا حرکت کنم سمت خونه مادر بزرگم... وسطای راه بودم ک مادرم زنگ زد..
( مامان ا/ت + )
ا/ت. الو سلام مامان
+ سلام خوبی دخترم؟!
ا/ت. مرسی.. کجایی؟!
+ من خونم.. کارات تموم شده؟!
ا/ت. اره.. دارم یه سر میرم خونه مامان بزرگ
+ باشه سلام برسون بهش..
ا/ت. چشم.. بای
+ بای..
.
.
ویو کوک:
داشتیم قهوه میخوردیم ک تهیونگ زنگ زد به گوشیم..
ته. الو سلام کوک
کوک. سلام تهیونگ خوبی؟!..
ته. مرسی بد نیستم تو خوبی؟!
کوک. خوبم..
ته. میخواستم بگم فردا بعد ساعت 4 من وقتم آزاده میتونیم بریم کافه..
کوک. عه باشه ساعت 5 و نیم میام باهم بریم..
ته. اوکی.. بای..
کوک. بای..
.
.
ویو ا/ت:
رسیدم خونه مامان بزرگم رفتم داخل..
برام چایی اورد شروع کردم به خوردن
باهم راجب به کارم حرف میزدیم..
مامان بزرگم میگفت ک یه شغل برام پیدا کرده
گفت توی کافست باید اونجا کار کنم
تصمیم گرفتم هردو شغل رو ور دارم و
برم کافه داری
.
.
[ فلش نکست به فردا ساعت 5 و نیم ]
.
.
ویو کوک:
ساعت 5 و نیم شده بود اماده شدم حرکت کردم سمت عمارت ته
وقتی رسیدم سوار شد حرکت کردیم سمت کافه به گارسون گفتم برامون قهوه و کیک بیاره ک...
.
.
.
.
•┈┈┈••✦ ♡ ✦••┈┈┈•
خماری 😂
ببخشید یکم تغییر دادم :)
شرط : 45 لایک
حمایت یادتون نره نفسام🥺🪶
کم شد معذرت..
سوار ماشین شدم اول جین رو رسوندم خونش خودمم حرکت کردم سمت عمارت
وقتی رسیدم... رفتم تو ک دیدم عمو اینام اونجان رفتم پیششون باهاش سلام کردم و نشستم روی کاناپه روبروشون...
.
.
ویو ا/ت:
بلاخره تایم کارم تموم شد
اماده شدم تا حرکت کنم سمت خونه مادر بزرگم... وسطای راه بودم ک مادرم زنگ زد..
( مامان ا/ت + )
ا/ت. الو سلام مامان
+ سلام خوبی دخترم؟!
ا/ت. مرسی.. کجایی؟!
+ من خونم.. کارات تموم شده؟!
ا/ت. اره.. دارم یه سر میرم خونه مامان بزرگ
+ باشه سلام برسون بهش..
ا/ت. چشم.. بای
+ بای..
.
.
ویو کوک:
داشتیم قهوه میخوردیم ک تهیونگ زنگ زد به گوشیم..
ته. الو سلام کوک
کوک. سلام تهیونگ خوبی؟!..
ته. مرسی بد نیستم تو خوبی؟!
کوک. خوبم..
ته. میخواستم بگم فردا بعد ساعت 4 من وقتم آزاده میتونیم بریم کافه..
کوک. عه باشه ساعت 5 و نیم میام باهم بریم..
ته. اوکی.. بای..
کوک. بای..
.
.
ویو ا/ت:
رسیدم خونه مامان بزرگم رفتم داخل..
برام چایی اورد شروع کردم به خوردن
باهم راجب به کارم حرف میزدیم..
مامان بزرگم میگفت ک یه شغل برام پیدا کرده
گفت توی کافست باید اونجا کار کنم
تصمیم گرفتم هردو شغل رو ور دارم و
برم کافه داری
.
.
[ فلش نکست به فردا ساعت 5 و نیم ]
.
.
ویو کوک:
ساعت 5 و نیم شده بود اماده شدم حرکت کردم سمت عمارت ته
وقتی رسیدم سوار شد حرکت کردیم سمت کافه به گارسون گفتم برامون قهوه و کیک بیاره ک...
.
.
.
.
•┈┈┈••✦ ♡ ✦••┈┈┈•
خماری 😂
ببخشید یکم تغییر دادم :)
شرط : 45 لایک
حمایت یادتون نره نفسام🥺🪶
کم شد معذرت..
۶۴.۲k
۲۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.