مدرسه ی نفرین شده
مدرسه ی نفرین شده
#پارت۳
های جدیدی داریم
تهیونگ: خب ؟
چانگ:قربان یادتونه گفتید اون کسی که میتونید باهاش در ارتباط باشید خال طلای روی گردنش داره ؟
تهیونگ: اره چطور؟
چانگ:یکی از اون دختر ها همون خال رو داره !بنظرتوت اون همون شخصه ؟
تهیونگ: باید ببینمش بریم .
به سمت حیاط رفتم و شروع به دنبال اون دختر گشتن کردم که چانگ یکی رو نشونم داد و گفت که اون دختره ،واقع یه خال طلای روی گردنش داشت که یهو دوباره اون صدا :
۰۰۰:انگار پیداش کردی؟
تهیونگ: اونه؟
۰۰۰:ببینم چیکار میکنی ؟اگه بتونی از خونش بخوری ....
که صداش رو دیگه نشنیدم که یهو دختره رو دیدم که داشت به سمتم میومد .
"ویو ا/ت "
توی حیاط دانشگاه بودم که پسری نظر دوستم رو به خودش جلب کردم .پسری قد بلند با یه کت و شلوار مشکی خوشگل و فیس بسیار زیبا توی حیاط داشت به من نگاه میکرد ...*اون منحرفو نگاه کن*به سمتش رفتم و تا رسیدم بهش یه سیلی خوابوندم توی گوشش:
تهیونگ: داری چه غلطی میکنی؟
ا/ت:من باید از تو بپرسم تو داری چه غلطی میکنی؟ چرا داشتی بهم نگاه میکردی ؟
تهیونگ: توی دانشگاه خودمم نمی تونم به اطراف نگاه کنم ؟
*چی دانشگاه خودش ،نکنه رییس دانشگاه اونه؟*
ا/ت:جان ؟دانشگاه خودت؟
تهیونگ: نه دانشگاه ننم معلومه دانشگاه خودم !
ا/ت:یعنی تو رییس این دانشگاهی ؟اره؟
تهیونگ: بله خودشم
وای به چوخ رفتم(^~^)
ا/ت:ببخشید ...ببخشید فکر کردم منحرفی متاسفم
تهیونگ: دیگه تکرار نشه
و رفت .وای داشتم به ف****میرفتم ها
"ویو تهیونگ "
سیلیش درد داشت ولی اولین انسانی بود که با دست زدن به من درد نگرفتم .پس اونه....
ادامه دارد
#پارت۳
های جدیدی داریم
تهیونگ: خب ؟
چانگ:قربان یادتونه گفتید اون کسی که میتونید باهاش در ارتباط باشید خال طلای روی گردنش داره ؟
تهیونگ: اره چطور؟
چانگ:یکی از اون دختر ها همون خال رو داره !بنظرتوت اون همون شخصه ؟
تهیونگ: باید ببینمش بریم .
به سمت حیاط رفتم و شروع به دنبال اون دختر گشتن کردم که چانگ یکی رو نشونم داد و گفت که اون دختره ،واقع یه خال طلای روی گردنش داشت که یهو دوباره اون صدا :
۰۰۰:انگار پیداش کردی؟
تهیونگ: اونه؟
۰۰۰:ببینم چیکار میکنی ؟اگه بتونی از خونش بخوری ....
که صداش رو دیگه نشنیدم که یهو دختره رو دیدم که داشت به سمتم میومد .
"ویو ا/ت "
توی حیاط دانشگاه بودم که پسری نظر دوستم رو به خودش جلب کردم .پسری قد بلند با یه کت و شلوار مشکی خوشگل و فیس بسیار زیبا توی حیاط داشت به من نگاه میکرد ...*اون منحرفو نگاه کن*به سمتش رفتم و تا رسیدم بهش یه سیلی خوابوندم توی گوشش:
تهیونگ: داری چه غلطی میکنی؟
ا/ت:من باید از تو بپرسم تو داری چه غلطی میکنی؟ چرا داشتی بهم نگاه میکردی ؟
تهیونگ: توی دانشگاه خودمم نمی تونم به اطراف نگاه کنم ؟
*چی دانشگاه خودش ،نکنه رییس دانشگاه اونه؟*
ا/ت:جان ؟دانشگاه خودت؟
تهیونگ: نه دانشگاه ننم معلومه دانشگاه خودم !
ا/ت:یعنی تو رییس این دانشگاهی ؟اره؟
تهیونگ: بله خودشم
وای به چوخ رفتم(^~^)
ا/ت:ببخشید ...ببخشید فکر کردم منحرفی متاسفم
تهیونگ: دیگه تکرار نشه
و رفت .وای داشتم به ف****میرفتم ها
"ویو تهیونگ "
سیلیش درد داشت ولی اولین انسانی بود که با دست زدن به من درد نگرفتم .پس اونه....
ادامه دارد
۱
۱۰ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.