رمان افسانه ماه 🌙در آغوش خورشید☀ پارت۹💜 توجه زیر پست
پارت ۹
ات: جیغغغغغغغ😱😱
ات: وایی اخیش همش خواب بودم همش تقصیر اون رئیس عوضی انقدر تو مخ آدم راه میره.😑😑 منم از این خواب می بینم
ولی خیلی عجیب چرا شیان😑😑ولشکن انقدر توهم زدم😶
ات: ای وای 😱😱 ساعت ۷ صبح یعنی من از دیروز تا الآن انقدر 😅خوابیدم پاشم و اگر نه این
استاد خشن استاد هی لیمین کلم می کنه😣😣
ات:( بدو بدو آماده شدم ( عکس لباسش پست می کنم )رفتم دانشگاه
ات: آخیش زود رسیدم😁
هی جو: سلام ات
ات: سلام😊صبح بخیر
هی جو: امروز کلاس داری ات با استاد هی لیمین ؟
ات:اره نه یعنی بله ببخشید
هی جو: 😂اشکال نداره کسی نبود اینجا
هی جو: ات لطفا بعد کلاسات میشه بیای یک قهوه باهم بخوریم
ات: ات حتما من کلاسام ساعت ۱۲ تمام
ات: من رفتم کلاسم ساعت ۸:۳۰ شروع میشه فعلا
هی جو: بای
ات ( رفتم تو کلاس نشستم روی صندلی خودم هیو سوک دیدم )
هیو سوک: سلام ات
ات: سلام😊😊😊
( یک نکته نامزدی ات فقط چند نفر می دونن عموی ات که اصلا حضوری کمی شاید داشته باشه
هیو سوک هی جو شیانم مدیر برنامش و نگهبانی می دونن
۲ ساعت بعد
ات: مخ رفت😑😑
تو فهمیدی
هیو سوک: نهه😂
استاد هی لیمین: شما دوتا چی می گید؟
ات: 😥😥( یاخدا)
استادهی لیمین: خانم ات 😏 اگه تو طراحی برقا رفت چطور کار برگردونیم بعد اینکه برقا اومد
ات:😔خوبیب اگه طرف عاقل باشه در حین کار skrd میره اس کُ ر د 🤔اگه هم بی عقل باشه
😕فقط دکمه شاپ بزنه همه اطلاعات۲۴ ساعت قبلش بر می گرده .😌
استاد هی لیمین: ممنون بفرمایید بنشینید
ات:😏فکر کردی زرنگی من کارم اینه( ارام گفت)
کلاس بعد ۲:۳۰ تمام شد بعد
در حیاط دانشگاه
هیو سوک: داری چی کار می کنی🙄
ات: دارم به شیان زنگ میزنم یک هفته است زنگ نزده جواب منم نمیده
هیو سوک: حتما به خاطر آهنگ قلب یخی💙 کاراش طول کشیده نتونسته
ات: 🤔راست میگی ولی تو از کجا می دونی هنوز خبرش پخش نشده
هیو سوک: خودت گفتی😐
ات : من بهت نگفتم
هیو سوک : خودت گفتی 😑😑یادت نیست
ات:من نگفتم
هیو سوک: ول کن من برم کلاس داره شروع میشه
ات:( حتما خیلی حساس شدم داشتم می رفتم که استاد کیم سوهان دیدم )
استاد کیم سوهان: سلام
ات: سلام استاد
استاد: خانم ات لطفا بعد کلاستون با من لطفا به این آدرس بیاد کاری مهمی دارم با شما
ات: درباره چه موضوعی
استاد :می فهمید
ات: باش پس من میام با اجازتون برم سرکلاس
ات:( پیام دادم به هی جو)
ات: سلام هی جو ببخشید من یک کار مهمی برام پیش اومد ببخشید نمی تونم بیام سرقرار شرمنده
هی جو: سلام ات اشکال نداره 😊
ات بعد کلاس رفتم سرقرار یک کافی شاپ شیک بود
ات: سلام استاد
استاد کیم سوهان: سلام خانم ات
استاد: بفرمایید بنشینید
ات: ممنون ازشما😊
استاد: چی میل دارید
ات: یک قهوه تلخ😊
استاد: گارسون لطفا برای این خانم یک قهوه تلخ بیارید
گارسون: چشم
ات: استاد به چه دلیل منو دعوت کردید بیام اینجا
استاد خانم ات شما تا حالا به رفتارهای خانم هیو سوک دقت کرید؟
ات: چه رفتار عجیبی؟
استاد: چقدر ایشون می شناشید
ات: ایشون دوست صمیمی من هستن🙂
استاد : خوب راستش
گارسون: بفرمایید قهوتون
ات: ممنون
گارسون رفت
استاد: یادتون درباره یک تحقیق مهم داشتین انجام می دادید
ات: بله
استاد: تمام شده؟
ات: بله به زودی تحویل دانشگاه میدم
استاد: خانم ات متاسفانه تحقیق شما را کپی کردن و دوستتون خانم هیو سوک تحویل دانشگاه دادن
ات: بلههه؟
ات: ممنونم استاد من دیگه باید برم خیلی شرمندن خداحافظ
استاد:( نزاشت حرفم بزنم رفت😶😶)
ات :( خیلی اعصابم داغون بودم رفت خونه هیو سوک ولی ..
ات: جیغغغغغغغ😱😱
ات: وایی اخیش همش خواب بودم همش تقصیر اون رئیس عوضی انقدر تو مخ آدم راه میره.😑😑 منم از این خواب می بینم
ولی خیلی عجیب چرا شیان😑😑ولشکن انقدر توهم زدم😶
ات: ای وای 😱😱 ساعت ۷ صبح یعنی من از دیروز تا الآن انقدر 😅خوابیدم پاشم و اگر نه این
استاد خشن استاد هی لیمین کلم می کنه😣😣
ات:( بدو بدو آماده شدم ( عکس لباسش پست می کنم )رفتم دانشگاه
ات: آخیش زود رسیدم😁
هی جو: سلام ات
ات: سلام😊صبح بخیر
هی جو: امروز کلاس داری ات با استاد هی لیمین ؟
ات:اره نه یعنی بله ببخشید
هی جو: 😂اشکال نداره کسی نبود اینجا
هی جو: ات لطفا بعد کلاسات میشه بیای یک قهوه باهم بخوریم
ات: ات حتما من کلاسام ساعت ۱۲ تمام
ات: من رفتم کلاسم ساعت ۸:۳۰ شروع میشه فعلا
هی جو: بای
ات ( رفتم تو کلاس نشستم روی صندلی خودم هیو سوک دیدم )
هیو سوک: سلام ات
ات: سلام😊😊😊
( یک نکته نامزدی ات فقط چند نفر می دونن عموی ات که اصلا حضوری کمی شاید داشته باشه
هیو سوک هی جو شیانم مدیر برنامش و نگهبانی می دونن
۲ ساعت بعد
ات: مخ رفت😑😑
تو فهمیدی
هیو سوک: نهه😂
استاد هی لیمین: شما دوتا چی می گید؟
ات: 😥😥( یاخدا)
استادهی لیمین: خانم ات 😏 اگه تو طراحی برقا رفت چطور کار برگردونیم بعد اینکه برقا اومد
ات:😔خوبیب اگه طرف عاقل باشه در حین کار skrd میره اس کُ ر د 🤔اگه هم بی عقل باشه
😕فقط دکمه شاپ بزنه همه اطلاعات۲۴ ساعت قبلش بر می گرده .😌
استاد هی لیمین: ممنون بفرمایید بنشینید
ات:😏فکر کردی زرنگی من کارم اینه( ارام گفت)
کلاس بعد ۲:۳۰ تمام شد بعد
در حیاط دانشگاه
هیو سوک: داری چی کار می کنی🙄
ات: دارم به شیان زنگ میزنم یک هفته است زنگ نزده جواب منم نمیده
هیو سوک: حتما به خاطر آهنگ قلب یخی💙 کاراش طول کشیده نتونسته
ات: 🤔راست میگی ولی تو از کجا می دونی هنوز خبرش پخش نشده
هیو سوک: خودت گفتی😐
ات : من بهت نگفتم
هیو سوک : خودت گفتی 😑😑یادت نیست
ات:من نگفتم
هیو سوک: ول کن من برم کلاس داره شروع میشه
ات:( حتما خیلی حساس شدم داشتم می رفتم که استاد کیم سوهان دیدم )
استاد کیم سوهان: سلام
ات: سلام استاد
استاد: خانم ات لطفا بعد کلاستون با من لطفا به این آدرس بیاد کاری مهمی دارم با شما
ات: درباره چه موضوعی
استاد :می فهمید
ات: باش پس من میام با اجازتون برم سرکلاس
ات:( پیام دادم به هی جو)
ات: سلام هی جو ببخشید من یک کار مهمی برام پیش اومد ببخشید نمی تونم بیام سرقرار شرمنده
هی جو: سلام ات اشکال نداره 😊
ات بعد کلاس رفتم سرقرار یک کافی شاپ شیک بود
ات: سلام استاد
استاد کیم سوهان: سلام خانم ات
استاد: بفرمایید بنشینید
ات: ممنون ازشما😊
استاد: چی میل دارید
ات: یک قهوه تلخ😊
استاد: گارسون لطفا برای این خانم یک قهوه تلخ بیارید
گارسون: چشم
ات: استاد به چه دلیل منو دعوت کردید بیام اینجا
استاد خانم ات شما تا حالا به رفتارهای خانم هیو سوک دقت کرید؟
ات: چه رفتار عجیبی؟
استاد: چقدر ایشون می شناشید
ات: ایشون دوست صمیمی من هستن🙂
استاد : خوب راستش
گارسون: بفرمایید قهوتون
ات: ممنون
گارسون رفت
استاد: یادتون درباره یک تحقیق مهم داشتین انجام می دادید
ات: بله
استاد: تمام شده؟
ات: بله به زودی تحویل دانشگاه میدم
استاد: خانم ات متاسفانه تحقیق شما را کپی کردن و دوستتون خانم هیو سوک تحویل دانشگاه دادن
ات: بلههه؟
ات: ممنونم استاد من دیگه باید برم خیلی شرمندن خداحافظ
استاد:( نزاشت حرفم بزنم رفت😶😶)
ات :( خیلی اعصابم داغون بودم رفت خونه هیو سوک ولی ..
۱۶.۲k
۲۴ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.