سناریو فیک
خانواده بد
P1
سلام من پارک ات هستم که توی یه خانواده ی خیلی بد متولد شدم و خیلی با من بد رفتار میکنن من ۱۴ سالم و خیلی ترسو هستم
ویو ات:
صبح با نور خورشید از خواب بلند شدم و صورتمو شستم و مسواک زدم و لباس فرممو پوشیدم از اتاقم اومدم بیرون و به مامان بابام سلام کردم ولی جوابمو ندادن میخواستم صبحانه بخورم که مارا اومد
(مارا×ات بابای ات و مارا=مامان ات و مارا÷)
×هوی اون صبحونه ی تو نیست مامان بابا واسه من درست کردن
ولی...
÷ولی نداره دختره ی خیر سر اون مال تو نیست
پس من چی
=تو هیچی از گشنگی میمیری حالا هم گمشو برو مدرسه
از حرف مامان و بابام ناراحت شدم البته کار هر صبحشون بود ولی چون روز تولدم بود فکر کردم یکم باهام خوبن رفتم مدرسه و درس یادگرفتم و مدرسه تموم شد رفتم کتابخونه و درس خوندم و شب شد وقتی رفتم خونه...
#سناریوفیک
P1
سلام من پارک ات هستم که توی یه خانواده ی خیلی بد متولد شدم و خیلی با من بد رفتار میکنن من ۱۴ سالم و خیلی ترسو هستم
ویو ات:
صبح با نور خورشید از خواب بلند شدم و صورتمو شستم و مسواک زدم و لباس فرممو پوشیدم از اتاقم اومدم بیرون و به مامان بابام سلام کردم ولی جوابمو ندادن میخواستم صبحانه بخورم که مارا اومد
(مارا×ات بابای ات و مارا=مامان ات و مارا÷)
×هوی اون صبحونه ی تو نیست مامان بابا واسه من درست کردن
ولی...
÷ولی نداره دختره ی خیر سر اون مال تو نیست
پس من چی
=تو هیچی از گشنگی میمیری حالا هم گمشو برو مدرسه
از حرف مامان و بابام ناراحت شدم البته کار هر صبحشون بود ولی چون روز تولدم بود فکر کردم یکم باهام خوبن رفتم مدرسه و درس یادگرفتم و مدرسه تموم شد رفتم کتابخونه و درس خوندم و شب شد وقتی رفتم خونه...
#سناریوفیک
۱۷۴
۰۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.