Baji P2
رسیدید خونه کاراتونو کردید و رفتید برای استراحت معمولا توی اوقات فراغت میری تو پارک قدم میزنی ولی امروز نه! چون امروز چیفیو با دوستاش قرار گذاشته بود و تورم دعوت کرده بودند
مکانش توی یه گیم نت بود
چیفیو :( هی ا/ت اماده شو وقت رفتنه )
ا/ت :( های ( به معنای بله ) )
آماده شدید و بازم با موتور رفتید توی همون گیم نت وقتی رسیدید کلا اوایلش پشت چیفیو بودی ولی بعدش که تو رم وارد صحبتا کردن خیلی خوشحال شدی
مایکی :( خب همه بیاید اینجا ببینید برای گنگمون یه لباس میخوایم کی مسئولش میشه ؟)
میتسویا :( خب من میتونم )
مایکی :( ا/ت چان تو هم دوختن بلدی ؟)
ا/ت :( ها خب معلومه چطور ؟)
مایکی :( مشکلی نداری تو هم کمک میتسویا کنی ؟)
ا/ت :( چرا که نه فقط کی باید شروع کنیم ..؟ )
میتسویا به ا/ت لبخندی زد و گفت :( فردا دوباره میخوایم جم شیم اینجا من وسایل دوخت رو میارم تو فقط کافیه کمک کنی )
ا/ت :( هایییی )
چیفیو :( ها ا/ت مثل اینکه خیلی ذوق داری ؟)
ا/ت :( خب معلومه خیلی دوست دارم تو درست کردن چیزای گنگ کمک کنم )
مایکی :( خوبه اگر ا/ت انقدر ذوق داره من میتونم اما رو بیارم شاید اون از ا/ت روحیه بگیره اونم کمک کنه ؟... )
دراکن :( اوهوم فکر خوبه )
مایکی ادامه ی برنامه هارو گفت و وقت رفتن شد رفتید خونه خوابیدید و دوباره فردا رو با مدرسه شروع کردید فقط یه مشکلی بود ....
بچه های مدرسه به ا/ت حسودی میکردن که چقدر به این پسرا نزدیک شده مخصوصا دخترا برای همین به ا/ت هی تیکه مینداختن و بهش توهین میکردن
فرداش کل زنگ تفریح هارو باهم بودن یعنی کامل ا/ت رو توی گروه جا داده بودند
زنگ نهار که شد مایکی و بقیه رفتن سر میز و ا/ت دیر کرده بود غذا شو برداشت و دویید سمت میز ولی تو راه یه پسر ا/ت رو انداخت زمین که ا/ت با صورت خورد به زمین و باعث شد صورتش زخم بشه چیفیو و بقیه که اینو دیدند عصبی شدند چیفیو که داداشش بود و حق داشت ولی غیرت بقیه بخاطر این بود که ا/ت الان تقریبا جزوی از گنگ بود و تنها دختر گنگ بود برای همین میتسویا و چیفیو یهو پاشدن باجی هم از اون پشت گفت اوی اوی اوی چه غلطی کردی الان ؟
پسر ترسید و رفت پی کار خودش چیفیو اومد دستتو گرفت و بلندت کرد تو از این که زخم شدی ناراحت نبودی ولی فقط غذای خودت دستت نبود داشتی غذای چیفیو رم براش میبردی ولی غذای هر دوتون ریخت سرتو گرفتی پایین که مایکی گفت :( هوم ا/ت چان خوردی زمین دردت گرفت پس اگر تو گنگ دشمن دعوا بشه میخوای چی کار کنی ؟ )
ا/ت :( نه اصلا درد نداشت از این ناراحت شدم که ... غذای چیفیو رو ریختم ...)
باجی خندید و گفت :( هی دختر اشکالی نداره بیا من خیلی گشنم نیست این برای چیفیو و تو )
چیفیو :( منم برای زنگ تفریح چیز میز خوردم سیرم )
ا/ت :( منم گرسنه نیستم ولی ممنون که میخواستی غذاتو بدی به ما باجی سان )
باجی لبخندی زد و گفت :( خب دیگه زنگ تموم شد بریم ؟)
مایکی و بقیه :( بریمممم)
ا/ت :( ام الان نمیریم خونه ...)
مایکی :( چرا مگه زنگ آخر نبودددد )
ا/ت :( امروز کلاس تقویتی داریم... )
همه خورد تو ذوقشون
به هر حال کلاس رو گذروندید و رفتید خونه ...
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خب امید وارم خوشتون اومده باشه `~`
اگر درخواستی دارید بگید :)
شبتون بخیرررر ♡
مکانش توی یه گیم نت بود
چیفیو :( هی ا/ت اماده شو وقت رفتنه )
ا/ت :( های ( به معنای بله ) )
آماده شدید و بازم با موتور رفتید توی همون گیم نت وقتی رسیدید کلا اوایلش پشت چیفیو بودی ولی بعدش که تو رم وارد صحبتا کردن خیلی خوشحال شدی
مایکی :( خب همه بیاید اینجا ببینید برای گنگمون یه لباس میخوایم کی مسئولش میشه ؟)
میتسویا :( خب من میتونم )
مایکی :( ا/ت چان تو هم دوختن بلدی ؟)
ا/ت :( ها خب معلومه چطور ؟)
مایکی :( مشکلی نداری تو هم کمک میتسویا کنی ؟)
ا/ت :( چرا که نه فقط کی باید شروع کنیم ..؟ )
میتسویا به ا/ت لبخندی زد و گفت :( فردا دوباره میخوایم جم شیم اینجا من وسایل دوخت رو میارم تو فقط کافیه کمک کنی )
ا/ت :( هایییی )
چیفیو :( ها ا/ت مثل اینکه خیلی ذوق داری ؟)
ا/ت :( خب معلومه خیلی دوست دارم تو درست کردن چیزای گنگ کمک کنم )
مایکی :( خوبه اگر ا/ت انقدر ذوق داره من میتونم اما رو بیارم شاید اون از ا/ت روحیه بگیره اونم کمک کنه ؟... )
دراکن :( اوهوم فکر خوبه )
مایکی ادامه ی برنامه هارو گفت و وقت رفتن شد رفتید خونه خوابیدید و دوباره فردا رو با مدرسه شروع کردید فقط یه مشکلی بود ....
بچه های مدرسه به ا/ت حسودی میکردن که چقدر به این پسرا نزدیک شده مخصوصا دخترا برای همین به ا/ت هی تیکه مینداختن و بهش توهین میکردن
فرداش کل زنگ تفریح هارو باهم بودن یعنی کامل ا/ت رو توی گروه جا داده بودند
زنگ نهار که شد مایکی و بقیه رفتن سر میز و ا/ت دیر کرده بود غذا شو برداشت و دویید سمت میز ولی تو راه یه پسر ا/ت رو انداخت زمین که ا/ت با صورت خورد به زمین و باعث شد صورتش زخم بشه چیفیو و بقیه که اینو دیدند عصبی شدند چیفیو که داداشش بود و حق داشت ولی غیرت بقیه بخاطر این بود که ا/ت الان تقریبا جزوی از گنگ بود و تنها دختر گنگ بود برای همین میتسویا و چیفیو یهو پاشدن باجی هم از اون پشت گفت اوی اوی اوی چه غلطی کردی الان ؟
پسر ترسید و رفت پی کار خودش چیفیو اومد دستتو گرفت و بلندت کرد تو از این که زخم شدی ناراحت نبودی ولی فقط غذای خودت دستت نبود داشتی غذای چیفیو رم براش میبردی ولی غذای هر دوتون ریخت سرتو گرفتی پایین که مایکی گفت :( هوم ا/ت چان خوردی زمین دردت گرفت پس اگر تو گنگ دشمن دعوا بشه میخوای چی کار کنی ؟ )
ا/ت :( نه اصلا درد نداشت از این ناراحت شدم که ... غذای چیفیو رو ریختم ...)
باجی خندید و گفت :( هی دختر اشکالی نداره بیا من خیلی گشنم نیست این برای چیفیو و تو )
چیفیو :( منم برای زنگ تفریح چیز میز خوردم سیرم )
ا/ت :( منم گرسنه نیستم ولی ممنون که میخواستی غذاتو بدی به ما باجی سان )
باجی لبخندی زد و گفت :( خب دیگه زنگ تموم شد بریم ؟)
مایکی و بقیه :( بریمممم)
ا/ت :( ام الان نمیریم خونه ...)
مایکی :( چرا مگه زنگ آخر نبودددد )
ا/ت :( امروز کلاس تقویتی داریم... )
همه خورد تو ذوقشون
به هر حال کلاس رو گذروندید و رفتید خونه ...
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
خب امید وارم خوشتون اومده باشه `~`
اگر درخواستی دارید بگید :)
شبتون بخیرررر ♡
۱۲.۰k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.