۵part
بعد چند مین ک نفس کم اوردیم از هم جداشدیم...
سونگ هو:ات بیابرسونمت خونتون
الان مستی برات خوب نیس تنهاباشی(بغض داره)
+نه خودم میتونم برم
سونگ هو:گفتم ک میبرمت(باکمی داد)
+باشه بابا داد چرا میزنی😐
سونگ هو:خوب ب حرفم گوش کن دیگ
+باشه باشه چشم
سونگ هو:بیا بریم تا همچیز ب حالت اول برنگشته
+یعنی چی
سونگ هو:یعنی تا از این خاب لعنتی بیدار نشدی
+منک بیدارم
سونگ هو:ببین چقد اصکل شدی
مست نکن مگ مرض داری
+حالم خوب نبود
سونگ هو:باشه حالا نزن زیر گریه
رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
سونگ هو:ات میدونی چقد دوست دارم ک تاحالابخاطرت ب هیچ کسی حتی نگاهم نکردم
تمیتونستی یکمصب کنی تامنم از نیوزیلند برگردم تا باخودم ازدواج کنی
+سونگ هو منو بابام فروخت
ب تهیونگ میفهمی
سونگ هو:چ..چ..چی میگی تو
+اون سر قماراز تهیونگباخت و دید ک چیزی ندارع
منو بهش فروخت
وگرنه تاالان ب ارزوم رسیدع بودم و دکترشده بودم
اصلاشاید بچه دار نمیشدم ک بخام الان عذاب بکشم
سونگ هو:ات تهیونگ تور مجبور کرد
+نه
تقدیر این بود وقتی رفتم اونجا
حدودا ی هفته کار کردم
بعد چندوقتی با تهیونگ ب بار رفتیم
اونجا چند نفر بهم گیر دادن ک تهیونگ
بهم دست زد
سونگ هو:دستشو محکم میزنه رو فرمون مرتیک عوضی(باداد)
+سونگ هو اروم باش
بعد چند وقت منم عاشقش شدم
بعد دیگ وقتی حامله شدم
اومدم پیشتو
خودتم ک بقیشو میدونی
سونگ هو:ات تو چقد عذاب کشیدی
+مهم نیس تقدیر اینه ک زندگیم اینطوری باشه
سونگ هو:متاسفم
+براچی
سونگ هو:برای اینک...
+بگ دیگ
سونگ هو:مهم نیس ت که یادت نمیمونه...
خوب دیگ رسیدیم ات اینم خونتون
+ممنون من میرم
سونگ هو:باشع مراقب خودت باش
ات از ماشین پیاده شدو رفت سمت خونه
ک سونگ هو از تو ماشین داد زد
سونگ هو:ات خیلی دوست دارم مراقب خودت باش
+باشع(لبخند)
سونگ هو رفت...
رفتم درو زدم در باز شدرفتم داخل ک تهیونگ با عصبانیت اومد سمتم...
_کجا بودی
+بیرون
_چ غلطی میکردی
+رفته بودم بگردم
_رفته بودی بار و ی پسر برا خودت انتخاب کردی هااا(داد)
+تهیونگ چی داری میگی تو
_هه...
ات وقتی اون صحنه رو دیدم فک کردم توهم زدم ولی میدونی توهم نبود واقعی بود
میدونی چقد قلبم شکست
تو تاحالامنو اونقد بااشتیاق نبوسیدع بودی
دیگ واقعا ازت ناراحت شدم
+تهیونگ اشتباه نکن
_اشتباه کدوم اشتباه اینو ک باچشمای خودم دیدم
بازم میگی اشتباه
واقعانک
تهیونگ میره ت اتاقش و درو میبندع
منک اصلا تو حال خودم نبودم رفتم ت اتاق خودم و درو بستمو خودم و انداختم رو تخت و باهمون لباساخوابیدم
سونگ هو:ات بیابرسونمت خونتون
الان مستی برات خوب نیس تنهاباشی(بغض داره)
+نه خودم میتونم برم
سونگ هو:گفتم ک میبرمت(باکمی داد)
+باشه بابا داد چرا میزنی😐
سونگ هو:خوب ب حرفم گوش کن دیگ
+باشه باشه چشم
سونگ هو:بیا بریم تا همچیز ب حالت اول برنگشته
+یعنی چی
سونگ هو:یعنی تا از این خاب لعنتی بیدار نشدی
+منک بیدارم
سونگ هو:ببین چقد اصکل شدی
مست نکن مگ مرض داری
+حالم خوب نبود
سونگ هو:باشه حالا نزن زیر گریه
رفتیم سوار ماشین شدیم و راه افتادیم
سونگ هو:ات میدونی چقد دوست دارم ک تاحالابخاطرت ب هیچ کسی حتی نگاهم نکردم
تمیتونستی یکمصب کنی تامنم از نیوزیلند برگردم تا باخودم ازدواج کنی
+سونگ هو منو بابام فروخت
ب تهیونگ میفهمی
سونگ هو:چ..چ..چی میگی تو
+اون سر قماراز تهیونگباخت و دید ک چیزی ندارع
منو بهش فروخت
وگرنه تاالان ب ارزوم رسیدع بودم و دکترشده بودم
اصلاشاید بچه دار نمیشدم ک بخام الان عذاب بکشم
سونگ هو:ات تهیونگ تور مجبور کرد
+نه
تقدیر این بود وقتی رفتم اونجا
حدودا ی هفته کار کردم
بعد چندوقتی با تهیونگ ب بار رفتیم
اونجا چند نفر بهم گیر دادن ک تهیونگ
بهم دست زد
سونگ هو:دستشو محکم میزنه رو فرمون مرتیک عوضی(باداد)
+سونگ هو اروم باش
بعد چند وقت منم عاشقش شدم
بعد دیگ وقتی حامله شدم
اومدم پیشتو
خودتم ک بقیشو میدونی
سونگ هو:ات تو چقد عذاب کشیدی
+مهم نیس تقدیر اینه ک زندگیم اینطوری باشه
سونگ هو:متاسفم
+براچی
سونگ هو:برای اینک...
+بگ دیگ
سونگ هو:مهم نیس ت که یادت نمیمونه...
خوب دیگ رسیدیم ات اینم خونتون
+ممنون من میرم
سونگ هو:باشع مراقب خودت باش
ات از ماشین پیاده شدو رفت سمت خونه
ک سونگ هو از تو ماشین داد زد
سونگ هو:ات خیلی دوست دارم مراقب خودت باش
+باشع(لبخند)
سونگ هو رفت...
رفتم درو زدم در باز شدرفتم داخل ک تهیونگ با عصبانیت اومد سمتم...
_کجا بودی
+بیرون
_چ غلطی میکردی
+رفته بودم بگردم
_رفته بودی بار و ی پسر برا خودت انتخاب کردی هااا(داد)
+تهیونگ چی داری میگی تو
_هه...
ات وقتی اون صحنه رو دیدم فک کردم توهم زدم ولی میدونی توهم نبود واقعی بود
میدونی چقد قلبم شکست
تو تاحالامنو اونقد بااشتیاق نبوسیدع بودی
دیگ واقعا ازت ناراحت شدم
+تهیونگ اشتباه نکن
_اشتباه کدوم اشتباه اینو ک باچشمای خودم دیدم
بازم میگی اشتباه
واقعانک
تهیونگ میره ت اتاقش و درو میبندع
منک اصلا تو حال خودم نبودم رفتم ت اتاق خودم و درو بستمو خودم و انداختم رو تخت و باهمون لباساخوابیدم
۸.۲k
۲۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.