ایدلان سیاه (پارته یک)
همینطور سرگرم بودم که با دیدنه اون دوتا احمق نتونستم جلویه خودمو بگیرم بلند زدم زیره خنده اون پشمک با موهاش که ششبیه جنگله امازون بود اون عروس دریاییم که دکمه هایه لباسش جابه جا بود و جایه شلوار دامن پاش بود هردو با خندم با نگاعهی که توش وادفاک تو موج میزد بهم خیره شده بودن خندم که تموم شد اونام سره میز نشستن و غذا رو رویه میز گذاشتم ریندو با دیدنه غذا چشماش برقی زد
ریندو: عرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر غذااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
یه جور میگفت غذا انگار تاحالا نخوردههمچین با اشتها میخورد انگار استیک گذاشتم جلوش بابا یه نیمروعه دیگه سانزوام که نگم بهتره سرش تو گوشیش بود و داشت فیلم نگاه میکرد گوشیو ازش گرفتم
سانزو: راننننننننننننننننننننننننننننننننن گوشیمو بده پدصگگگگگگگگگگگگگگگگ مگه ممیبینی فیلم نگاه میکنم
ران: خفه شو توله صگ اول صبحونتو بخور فیلمتم فردا ببین امروز کلی کاار داریم
سانزو: ای من ریدم تو این شانس
قشنگ میشیندم که هینه غذا خوردن دشت فحش میداد و حالا چه فحشیش بماندمنم نشستم بینه این سگو گربه که باز نزن همو جر ندن مشغوله خوردن شدم که وسطش دیدم دارن میزنن رو پا هم پس تا دعواشون بالا نگرفته بود محکم رو پایه جفتشون زدم
ریندو و سانزو: ااااااااخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ این چه کاری بودددددددددددددددددددددد
تا خواستن پس کله ای مهمونم کنن جا خالی دام و رده دستاشون رو صورته هم موند منم به لا فاصله فرار کردم
ریندو: عرررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررررر غذااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
یه جور میگفت غذا انگار تاحالا نخوردههمچین با اشتها میخورد انگار استیک گذاشتم جلوش بابا یه نیمروعه دیگه سانزوام که نگم بهتره سرش تو گوشیش بود و داشت فیلم نگاه میکرد گوشیو ازش گرفتم
سانزو: راننننننننننننننننننننننننننننننننن گوشیمو بده پدصگگگگگگگگگگگگگگگگ مگه ممیبینی فیلم نگاه میکنم
ران: خفه شو توله صگ اول صبحونتو بخور فیلمتم فردا ببین امروز کلی کاار داریم
سانزو: ای من ریدم تو این شانس
قشنگ میشیندم که هینه غذا خوردن دشت فحش میداد و حالا چه فحشیش بماندمنم نشستم بینه این سگو گربه که باز نزن همو جر ندن مشغوله خوردن شدم که وسطش دیدم دارن میزنن رو پا هم پس تا دعواشون بالا نگرفته بود محکم رو پایه جفتشون زدم
ریندو و سانزو: ااااااااخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ این چه کاری بودددددددددددددددددددددد
تا خواستن پس کله ای مهمونم کنن جا خالی دام و رده دستاشون رو صورته هم موند منم به لا فاصله فرار کردم
۷۶۲
۱۷ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.