فیک سانزو پارت پنجم
۱۷ سال قبل از زبان سانزو
نمیدونم چرا اما چند وقته که با یه دختره تو مدرسه آشنا شدم نمیدونم چرا یه حس عجیبی نسبت بهش دارم خیلی خوشگل و مهربون و خفنه میخوام بهش بگم زنگ تفریح بعدو باهم دیگه بریم
آره خوبه وایسا اون مایکیه؟
مایکی: سلامممم توکااا چانننننن
توکا: سلام مایکی کون
مایکی: میگم توکا چانننن میشه امروز بعد مدرسه بیای خونمون باهم بازی کنیم#-#
توکا: خب راستش نمیدونم باید از مامانم اجازه بگیرم
مایکی: باشه ولی توروخدا بیای هاااااا
بعد مدرسه
باجی: مایکی دقیقا چرا نمیریم ؟
مایکی: منتظرم توکا چان بیاد
توکا از دور: مایکی کونننننننن میتونم باهاتون بیام
توکا به مایکی و بقیه میرسه
مایکی: هوراااااااا*-*
توی خونه باهم بازی میکنن و قرار میشه پس فراداش توکا بیاد پیششون ولی مایکی و بقیه به خاطر سانزو میان بیمارستان(داستانای پارت اول)
حرفای تو بیمارستان
توکا: مایکی کون شینیچیرو سان میشه برید بیرون چند لحظه
مایکی: اما آخه
شین: مایکی*چشم غره*
توکا: سانزووو چرا کلا سرت پایینهههه
سانزو: چون تو ازم میترسی و متنفر میشی
توکا: نه اینطوری نیست اصلا مگه مهمه
سانزو: آره چون دوست دارم😒
توکا: چییییی
ویو مایکی
چرا چرا چرا بخاطر اون سانزو لعنتی توکا باید ازم متنفر بشه اون تنها کسیه که بهم امید میده اون برام خاصه زندگیم بدون اون خیلی تلخ میشه
زمان حال بنتن
ویو توکا
آخ سرم من کجام؟
دیدم توی یه اتاق در بسته رو تختم
چیییییییییییییی
این چه لباسیه من دارم کلا حریرهههههههه
ادمین: با توجه به این پارت توی پارت بعدی با انخاب شما مایکی یا سانزو به توکا میرسن پارت بعدی رو بعد از ظهر فردا میدم انتخاب با شما نظر ندید خودم داستانو غمگین میکنم اوکی؟
نمیدونم چرا اما چند وقته که با یه دختره تو مدرسه آشنا شدم نمیدونم چرا یه حس عجیبی نسبت بهش دارم خیلی خوشگل و مهربون و خفنه میخوام بهش بگم زنگ تفریح بعدو باهم دیگه بریم
آره خوبه وایسا اون مایکیه؟
مایکی: سلامممم توکااا چانننننن
توکا: سلام مایکی کون
مایکی: میگم توکا چانننن میشه امروز بعد مدرسه بیای خونمون باهم بازی کنیم#-#
توکا: خب راستش نمیدونم باید از مامانم اجازه بگیرم
مایکی: باشه ولی توروخدا بیای هاااااا
بعد مدرسه
باجی: مایکی دقیقا چرا نمیریم ؟
مایکی: منتظرم توکا چان بیاد
توکا از دور: مایکی کونننننننن میتونم باهاتون بیام
توکا به مایکی و بقیه میرسه
مایکی: هوراااااااا*-*
توی خونه باهم بازی میکنن و قرار میشه پس فراداش توکا بیاد پیششون ولی مایکی و بقیه به خاطر سانزو میان بیمارستان(داستانای پارت اول)
حرفای تو بیمارستان
توکا: مایکی کون شینیچیرو سان میشه برید بیرون چند لحظه
مایکی: اما آخه
شین: مایکی*چشم غره*
توکا: سانزووو چرا کلا سرت پایینهههه
سانزو: چون تو ازم میترسی و متنفر میشی
توکا: نه اینطوری نیست اصلا مگه مهمه
سانزو: آره چون دوست دارم😒
توکا: چییییی
ویو مایکی
چرا چرا چرا بخاطر اون سانزو لعنتی توکا باید ازم متنفر بشه اون تنها کسیه که بهم امید میده اون برام خاصه زندگیم بدون اون خیلی تلخ میشه
زمان حال بنتن
ویو توکا
آخ سرم من کجام؟
دیدم توی یه اتاق در بسته رو تختم
چیییییییییییییی
این چه لباسیه من دارم کلا حریرهههههههه
ادمین: با توجه به این پارت توی پارت بعدی با انخاب شما مایکی یا سانزو به توکا میرسن پارت بعدی رو بعد از ظهر فردا میدم انتخاب با شما نظر ندید خودم داستانو غمگین میکنم اوکی؟
۶.۶k
۲۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.