my crazy love p:5
ویو لیسا ساعت ۵ صبح
امروز به یه مهمونی دعوت شده بودم
مهمونی پدرم گفت آقای جئون قرار بیاد خونمون ساعت ۷:۳۰ باید اونجا باشم .
خیلی کار داشتم باید یه سر میرفتم بیمارستان یه بیمار اورژانسی داشتم که وضعیت خاصی داشت . در واقع چه جراهیش کنم چه نکنم احتمال زنده بودنش ۵۰ /۵۰ هست .
جیسان رو برداشتم باهم رفتیم بیمارستان(جیسان پرستاره )
ویو جین توی اتاق کار
یکی از قدیمی ترین دشمنامون باز برگشته دشمن مشترک منو نامجون وقتی فهمیدم سریع به نامجون گفتم بیاد شرکت باهم حرف زدیم اما لیسا و جونگ کوک چیزی نمیدونن بخاطر همین امروز گفتم بیان که اونا هم در جریان بگذاریم و نقشمونو بهشون بگیم.
______________________________________
پرش زمانی به بعد از عمل
ویو لیسا
بعد از عمل ۱۲ ساعته بلاخره بیمار رو نجات دادم البته با هزاران بدبختی .
دیانا (منشیه لیسا تو بیمارستان )
+دیانا من دارم میرم عمل تموم شد فقط زنگ بزن به خانوادهاش بپرس بر چه اثری اینطوری شده چون جای زخم ها خیلی مرتب بود بنظر میومد از قصد انجام شده باشه .
دیانا : خانم کیم راستشو بخوای زنگ زدم اما کسی جواب نداد تحقیق کردم ۲ سال پیش به طور عجیبی غیب شدن .
+اوفف کارم سخت شد خب بیمار بهوش آمد اول به من خبر بدید.
دیانا:چشم خانم دکتر
+بای
سوار ماشین شدم که یه چیزی توجهمو جلب کرد یه نامه بود بازش کردم شروع کردم به خواندنش
متن نامه
همون طور که پدرم رو گرفتید تمام عزیزانتون رو یکی یکی میگیرم.
............................................................
تعجب کردم آخه ما یه همچین دشمنی نداشتیم اوف خیلی گیج شدم الان نمیتونم بهش فکر کنم حرکت کردم سمت خانه سه دوش min 20 گرفتم .
یه لباس قهویی پوشیدم با یه کت کرم . کتم بلند بود تا ساق پاک بود . توی آینه نگاه کردم با خودم گفتم چقدر ژزاب شدم من
حرکت کردم رفتم به سمت خانه ی بابام .
امروز به یه مهمونی دعوت شده بودم
مهمونی پدرم گفت آقای جئون قرار بیاد خونمون ساعت ۷:۳۰ باید اونجا باشم .
خیلی کار داشتم باید یه سر میرفتم بیمارستان یه بیمار اورژانسی داشتم که وضعیت خاصی داشت . در واقع چه جراهیش کنم چه نکنم احتمال زنده بودنش ۵۰ /۵۰ هست .
جیسان رو برداشتم باهم رفتیم بیمارستان(جیسان پرستاره )
ویو جین توی اتاق کار
یکی از قدیمی ترین دشمنامون باز برگشته دشمن مشترک منو نامجون وقتی فهمیدم سریع به نامجون گفتم بیاد شرکت باهم حرف زدیم اما لیسا و جونگ کوک چیزی نمیدونن بخاطر همین امروز گفتم بیان که اونا هم در جریان بگذاریم و نقشمونو بهشون بگیم.
______________________________________
پرش زمانی به بعد از عمل
ویو لیسا
بعد از عمل ۱۲ ساعته بلاخره بیمار رو نجات دادم البته با هزاران بدبختی .
دیانا (منشیه لیسا تو بیمارستان )
+دیانا من دارم میرم عمل تموم شد فقط زنگ بزن به خانوادهاش بپرس بر چه اثری اینطوری شده چون جای زخم ها خیلی مرتب بود بنظر میومد از قصد انجام شده باشه .
دیانا : خانم کیم راستشو بخوای زنگ زدم اما کسی جواب نداد تحقیق کردم ۲ سال پیش به طور عجیبی غیب شدن .
+اوفف کارم سخت شد خب بیمار بهوش آمد اول به من خبر بدید.
دیانا:چشم خانم دکتر
+بای
سوار ماشین شدم که یه چیزی توجهمو جلب کرد یه نامه بود بازش کردم شروع کردم به خواندنش
متن نامه
همون طور که پدرم رو گرفتید تمام عزیزانتون رو یکی یکی میگیرم.
............................................................
تعجب کردم آخه ما یه همچین دشمنی نداشتیم اوف خیلی گیج شدم الان نمیتونم بهش فکر کنم حرکت کردم سمت خانه سه دوش min 20 گرفتم .
یه لباس قهویی پوشیدم با یه کت کرم . کتم بلند بود تا ساق پاک بود . توی آینه نگاه کردم با خودم گفتم چقدر ژزاب شدم من
حرکت کردم رفتم به سمت خانه ی بابام .
۱.۵k
۲۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.