مافیا و پرنسس
(پارت چهارم )
ویو هیونجین
روی مبل نشسته بودم و داشتم با گوشیم ور میرفتم که انگار یکی وارد آشپزخونه شد
بلند شدم و رفتم تا ببینم کیه آروم آروم رفتم یهو دیدم ا.ت داره آروم آروم میره سمت یخچال
هیونجین:پرنسس خانم گشنش شده؟(با خنده)
ا.ت :من پرنسس تو نیستم
رفتم بغلش کردم و گذاشتمش روی میز و رفتم براش غذا آماده کنم
ویو ا.ت
هیونجین منو گذاشت روی میز و رفت برام غذا آماده کرد یا تعجب داشتم بهش نگاه میکردم
هیونجین : چیه آدم ندیدی؟
ا.ت :ها ؟
هیونجین: میگم به چی خیره شدی؟
ا.ت:هیچی برام عجیب
هیونجین:چی عجیب پرنسس خانم ؟
ا.ت:اینکه کسی که خدمتکار داره بلده آشپزی کنه!
ویو هیونجین
اینو که گفت خندم گرفت
بعد از چند دقیقه غذا آماده شد رفتم سمتش و غذاشو خودم داشتم میدادم ولی جالبیش اینجا بود که دیگه داد نمیزد و عین یه بچه شده بود غذاشو دادم خورد
(شب)
ویو هیونجین
داشتیم باهم فیلم میدیدیم که نگاهم به ا.ت ٱفتاد خیلی کیوت خوابیده بود شبیه یه بچه کوچولو بود
بغلش کردم و بردم گذاشتمش روی تخت و پتو را روش کشیدم میخواستم برم که یهو.....
پایان پارت چهارم 🤎🤎🤎
ویو هیونجین
روی مبل نشسته بودم و داشتم با گوشیم ور میرفتم که انگار یکی وارد آشپزخونه شد
بلند شدم و رفتم تا ببینم کیه آروم آروم رفتم یهو دیدم ا.ت داره آروم آروم میره سمت یخچال
هیونجین:پرنسس خانم گشنش شده؟(با خنده)
ا.ت :من پرنسس تو نیستم
رفتم بغلش کردم و گذاشتمش روی میز و رفتم براش غذا آماده کنم
ویو ا.ت
هیونجین منو گذاشت روی میز و رفت برام غذا آماده کرد یا تعجب داشتم بهش نگاه میکردم
هیونجین : چیه آدم ندیدی؟
ا.ت :ها ؟
هیونجین: میگم به چی خیره شدی؟
ا.ت:هیچی برام عجیب
هیونجین:چی عجیب پرنسس خانم ؟
ا.ت:اینکه کسی که خدمتکار داره بلده آشپزی کنه!
ویو هیونجین
اینو که گفت خندم گرفت
بعد از چند دقیقه غذا آماده شد رفتم سمتش و غذاشو خودم داشتم میدادم ولی جالبیش اینجا بود که دیگه داد نمیزد و عین یه بچه شده بود غذاشو دادم خورد
(شب)
ویو هیونجین
داشتیم باهم فیلم میدیدیم که نگاهم به ا.ت ٱفتاد خیلی کیوت خوابیده بود شبیه یه بچه کوچولو بود
بغلش کردم و بردم گذاشتمش روی تخت و پتو را روش کشیدم میخواستم برم که یهو.....
پایان پارت چهارم 🤎🤎🤎
۱.۳k
۰۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.