پارت 3
پارت 3
شرط رو انجام ندادین اما بازم گذاشتم
ویو ا. ت
بعد 20 مین رسید به یه عمارت بزرگ . برگام 🍃 یعنی یه نفر اینجا زندگی میکنه تنها؟؟؟؟ دق نمیکنه؟؟ وای سرم درد گرفت برگشتم دیدم جونگ کوک عصبی بود که گفت : هی بدو برو دیگه منتظر چی هستی 🤬🤬 (همراه داد بچه رو چیکار کردین که کلا اعصاب نداره 🧐؟؟ )
که راه افتادم رفتیم داخل کلی آدم صف بسته بودن و بعد تعظیم کرده بودن تعجب کردم
کوک ویو
خیلی لباسش باز بود و با همون لباسا بیرون بود نمی دونم چرا همش دلم می خواد پیشم باشه اه این چه حس کوفتیه ( عشق عشق ❤❤ )
کوک: آجومااااااااااااا ( با داد)
آجوما:بله پسرم اوه مثل اینکه مهمون داریم ,نه؟؟
کوکی : متاسفانه نه، ایشون خدمتکار جدید هستش
ا. ت: چیییییییی من ، من عمرا
کوکی : نکنه می خوای تنبیه شی؟؟؟؟؟؟؟
ا. ت :نههههه من نمی خوام تنبیه شم و نمی خوام خدمتکار جدید تو باشم فهمیدی نفهم🤬🤬🤬🤬؟؟؟؟؟ ( داد و عصبانیت)
کوک : چی به من گفتی نفهم 🤬🤬
ادمین : و کوکی دست ا. ت رو محکم گرفت و هر لحظه بیش تر فشار میداد و بردش اتاق شکنجه
کوک ویو
انداختمش روی زمین و بهش گفتم پاشه و وایستاد یه سیلی محکم زدن دم گوشش که افتاد زمین
کوک: میدونی اینجا کجاس؟
ا. ت:.....
کوکی: اینجا جایی هست که خیلی ها بخاطر شکنجه جون دادن 🤬
آدمین : همون لحظه آجوما اومد سر کوک داد کشید و گفت : بسه این بار اوله میاد اینجا نمیدونه چی به چیه ( داد خیلی خیلی بلند)
کوک سرش رو انداخت پایین و گفت معذرت می خوام 😢😢 ( با بغض)
و آجوما ا. ت رو برد و بهش اتاق داد و براش لباس خرید و قوانین رو گفت و ا. ت همیه قوانین رو با دقت گوش داد. و بعد لباس خدمتکاری رو پوشیدم رفتم که جونگ کوک رو برای شام بیدار کنم که دیدم مست مست.
ا. ت : ار.... ب.... اربا... ارباب خو.... خو..... خوبین؟؟؟
کوکی : نه من عاشق شدم عاشق خدمتکارم ا. ت چیکار کنم براش
ا. ت :چییییی
کوک: گفتم که نمیخوام یه حرف رو دوبار بزنم؟!!!!!
برای پارت بعد آماده باشید اتفاقات خوبی میوفته 😈
شرط 2 فالو
6 لایک
شرط رو انجام ندادین اما بازم گذاشتم
ویو ا. ت
بعد 20 مین رسید به یه عمارت بزرگ . برگام 🍃 یعنی یه نفر اینجا زندگی میکنه تنها؟؟؟؟ دق نمیکنه؟؟ وای سرم درد گرفت برگشتم دیدم جونگ کوک عصبی بود که گفت : هی بدو برو دیگه منتظر چی هستی 🤬🤬 (همراه داد بچه رو چیکار کردین که کلا اعصاب نداره 🧐؟؟ )
که راه افتادم رفتیم داخل کلی آدم صف بسته بودن و بعد تعظیم کرده بودن تعجب کردم
کوک ویو
خیلی لباسش باز بود و با همون لباسا بیرون بود نمی دونم چرا همش دلم می خواد پیشم باشه اه این چه حس کوفتیه ( عشق عشق ❤❤ )
کوک: آجومااااااااااااا ( با داد)
آجوما:بله پسرم اوه مثل اینکه مهمون داریم ,نه؟؟
کوکی : متاسفانه نه، ایشون خدمتکار جدید هستش
ا. ت: چیییییییی من ، من عمرا
کوکی : نکنه می خوای تنبیه شی؟؟؟؟؟؟؟
ا. ت :نههههه من نمی خوام تنبیه شم و نمی خوام خدمتکار جدید تو باشم فهمیدی نفهم🤬🤬🤬🤬؟؟؟؟؟ ( داد و عصبانیت)
کوک : چی به من گفتی نفهم 🤬🤬
ادمین : و کوکی دست ا. ت رو محکم گرفت و هر لحظه بیش تر فشار میداد و بردش اتاق شکنجه
کوک ویو
انداختمش روی زمین و بهش گفتم پاشه و وایستاد یه سیلی محکم زدن دم گوشش که افتاد زمین
کوک: میدونی اینجا کجاس؟
ا. ت:.....
کوکی: اینجا جایی هست که خیلی ها بخاطر شکنجه جون دادن 🤬
آدمین : همون لحظه آجوما اومد سر کوک داد کشید و گفت : بسه این بار اوله میاد اینجا نمیدونه چی به چیه ( داد خیلی خیلی بلند)
کوک سرش رو انداخت پایین و گفت معذرت می خوام 😢😢 ( با بغض)
و آجوما ا. ت رو برد و بهش اتاق داد و براش لباس خرید و قوانین رو گفت و ا. ت همیه قوانین رو با دقت گوش داد. و بعد لباس خدمتکاری رو پوشیدم رفتم که جونگ کوک رو برای شام بیدار کنم که دیدم مست مست.
ا. ت : ار.... ب.... اربا... ارباب خو.... خو..... خوبین؟؟؟
کوکی : نه من عاشق شدم عاشق خدمتکارم ا. ت چیکار کنم براش
ا. ت :چییییی
کوک: گفتم که نمیخوام یه حرف رو دوبار بزنم؟!!!!!
برای پارت بعد آماده باشید اتفاقات خوبی میوفته 😈
شرط 2 فالو
6 لایک
۶.۴k
۲۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.