رمان Black & White پارت 14
رنگش درس شده بود ولی نمیدونستم چی داشت میگفت اون هذیان از زبان شوگا اون یکم پهلوش درس شده بود گفتم نمیای پایین صبحونه بخوریم دیروز هم شام و ناهار نخوردی گفت باشه بعد بهش کمک کردم بریم پایین رفتیم رو میز نشستیم دیدم تهیونگ نیس از زبان یونا نشستم به این ور به اون ور نگاه کردم اون نبود اون تهیونگ هم نبود دیگه مجبور بودم از شوگا بپرسم به همین خاطر گفتم تو میدونی سانا کجاست گفت نه نمیدونم از تهیونگ هم خبر ندارم گفت وایسا برم یه نگاهی بندازم بیام گفتم وایسا منم بیام گفت باشه بعد گفت وایسا بهت کمک کنم گفتم باشه کمک کرد رفتیم بالا گفتم اول بریم به سانا سر بزنیم گفت باشه وقتی رفتیم در رو باز کردم دیدم تهیونگ دست سانا رو گرفته و سانا رنگش پریده دست شوگا رو زود هول دادم رفتم پیش سانا دیدم اون تب کرده بود گفتم سانا سانا پاشو که شوگا دستم رو گرفت گفت اروم باش گفتم چطور آروم باشم اون تب کرده دوباره بعد رو به تهیونگ کردم گفتم تو وقتی اینجا بودی بدنش هم داغ بود گفت اره گفتم اون وقتی سرما میخوره غش میکنه زود ببریم بیمارستان گفت نه نمیشه بیمارستان با داد گفتم یه کاری کنین اون نباید غش کنه بعد یه قطره اشکم ریخت زود پاکش کردم که شوگا گفت نترس الان زود دکتر رو میگیم میاد گفتم خواهش میکنم زود باشین من به جز اون کسی دیگه ای هم ندارم گفت باشه نگران نباش از زبان شوگا به دکتر همیشگیمون زنگ زدم بعد گفتم زود بیاد قطع کردم از زبان تهیونگ وقتی یونا گفت اون غش میکنه خیلی ترسیدم که چیزیش نشه بعد رو به تهیونگ کردم گفتم اون تو هذیان گفته منو ول کن من نمیام گفت اره گفتم خواهش میکنم منو بکشین ولی زود دکتر بیاد که یهو شوگا گفت ما هیچ کس رو نمینمیکشیم و الان هم دکتر میاد آروم باش دست سانا رو گرفته بودم و هی میگفتم خواهش میکنم طاقت بیار تورو خدا غش نکن اگه غش کنی من خودم میکشمت بعد یهو در رو زدن شوگا گفت بیا خدمتکار بود گفت آقای مین دکتر اومده که گفت زود باش بگو بیاد دکتر اومد تو گفت چیشده زود گفتم دکتر اون یه بار غش کرده و دکتر گفته دیگه نزارید غش کنه چون میمیره و الان یه کاری کنید که کاملا تبش بیاد پایین گفت باشه گفت همتون برید بیرون گفتم من هیچ جا نمیرم این جا میمونم شوگا هی تلاش میکرد منو ببره بیرون ولی من نمیرفتم آخر سر دکتر گفت شما برین این بمونه بعد رفتن منم دستش رو گرفتم دکتر یه سرم زد بعد گفت الان سرم تبش رو میاره پایین بعد ۵ دقیقه تب سانا اومده بود پایین دکتر گفت اون الان تب نداره وقتی از خواب بیدار شد این دارو هارو بدین گفتم باشه....
۴۶.۱k
۱۲ خرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.