فرشته ی مرگ
فرشتهی مرگ
part:27
کوک:بگذریم..جانگشیک اینجا چیزی گیرت نمیاد بهتره فقط بری
جانگشیک:اتفاقا فکر کنم تنها جایی که میتونم چیزی بگیرم اینجاست
-کوک چند قدم جلو رفت و در گوش مرد پچ زد:
جانگشیک اینو اویزون گوشت کن،چیزی که توی خونهی منهو کنارمه جزو امولم حساب میشه چیزی که دنبالشی و نمیتونی به دست بیاری چون من به قیمت جونمم که شده ازش مراقبت میکنم اگه نمیخوای اوضاع بد تر از این پیش بره همین الان از اینجا برو!!
ا.ت"سعی میکردم از راه لب خونی بفهمم که در گوش اون مرد چی میگه ولی نمیشد بعد از اینکه از اون فاصله گرفت اونا از خونه بیرون رفتن؛بعد از تماشای رفتنشون جونگکوک روشو به طرف پنجره ای برگردوند که دیدن من ازش کاملا واضح بود با نگاهی که بهم انداخت با سرعت به طرف اتاقم دویدم.."
-با پیچیدن دردشدید تو شکمش روی تشک دراز کشید میتونست علاوه بر شکمش درد رو توی تمام بدنش حس کنه
ته:ا.ت قرار نبود به این زودی خسته شی!
ا.ت:چی میگی..الانزدیک به سه ساعته داری پشت سر هم بهم حمله میکنی
ته: اگه قاتل ماهری باشی به این راحتی خسته نمیشدی
ا.ت: الان داری قدرت منو زیر سوال میبری
ته: من فقط دارم حقیقتو میگم
ا.ت با عصبانت از جاش بلند شد و دست مشت شدشو به طرف تهیونگ اورد قبل از اینکه کاری کنه با صدای جیمین متوقف شد
جیمین:ا.ت بس کن ..تهیونگ مگه جونگکوک نگفت کاری نکن فقط باهاش تمرین کن
ته:ولی من که کاری نکردم
ا.ت:اره فقط رو مخ من رفت....اصلا خود جونگکوک کجاست
جیمین:رفته برای شما یه سری چیزارو اماده کنه
ا.ت:برای من چی رو میخواد اماده کنه؟
جیمین:هر وقت اومد خودت میفهمی
بگذریم تهیونگ تو با من بیا ا.ت تو هم برو یه دوش بگیربیا
ا.ت:بااشه
_____________
like:15
_____________
بخدا سرویس شدم به همین راضی باشید فردا اگ اینترنت داشتم میذارم
part:27
کوک:بگذریم..جانگشیک اینجا چیزی گیرت نمیاد بهتره فقط بری
جانگشیک:اتفاقا فکر کنم تنها جایی که میتونم چیزی بگیرم اینجاست
-کوک چند قدم جلو رفت و در گوش مرد پچ زد:
جانگشیک اینو اویزون گوشت کن،چیزی که توی خونهی منهو کنارمه جزو امولم حساب میشه چیزی که دنبالشی و نمیتونی به دست بیاری چون من به قیمت جونمم که شده ازش مراقبت میکنم اگه نمیخوای اوضاع بد تر از این پیش بره همین الان از اینجا برو!!
ا.ت"سعی میکردم از راه لب خونی بفهمم که در گوش اون مرد چی میگه ولی نمیشد بعد از اینکه از اون فاصله گرفت اونا از خونه بیرون رفتن؛بعد از تماشای رفتنشون جونگکوک روشو به طرف پنجره ای برگردوند که دیدن من ازش کاملا واضح بود با نگاهی که بهم انداخت با سرعت به طرف اتاقم دویدم.."
-با پیچیدن دردشدید تو شکمش روی تشک دراز کشید میتونست علاوه بر شکمش درد رو توی تمام بدنش حس کنه
ته:ا.ت قرار نبود به این زودی خسته شی!
ا.ت:چی میگی..الانزدیک به سه ساعته داری پشت سر هم بهم حمله میکنی
ته: اگه قاتل ماهری باشی به این راحتی خسته نمیشدی
ا.ت: الان داری قدرت منو زیر سوال میبری
ته: من فقط دارم حقیقتو میگم
ا.ت با عصبانت از جاش بلند شد و دست مشت شدشو به طرف تهیونگ اورد قبل از اینکه کاری کنه با صدای جیمین متوقف شد
جیمین:ا.ت بس کن ..تهیونگ مگه جونگکوک نگفت کاری نکن فقط باهاش تمرین کن
ته:ولی من که کاری نکردم
ا.ت:اره فقط رو مخ من رفت....اصلا خود جونگکوک کجاست
جیمین:رفته برای شما یه سری چیزارو اماده کنه
ا.ت:برای من چی رو میخواد اماده کنه؟
جیمین:هر وقت اومد خودت میفهمی
بگذریم تهیونگ تو با من بیا ا.ت تو هم برو یه دوش بگیربیا
ا.ت:بااشه
_____________
like:15
_____________
بخدا سرویس شدم به همین راضی باشید فردا اگ اینترنت داشتم میذارم
۲.۵k
۰۳ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.