پارت ۱۹۸
پارت ۱۹۸
#جونگکوک
حلقه توی انگشتش رو در آورد و پرت کرد سمت شیشه حیات ! نمیدونم یهو پشیمون شد و اومد نزدیک در حیات ! در حیات از این کشویی های تماما شیشه بود اومد جلو و حلقه رو برداشت گرفتش توی دستاش و فشار میداد!! گریه میکرد. نکنه واقعا بهش علاقه پیدا کرده که نمیتونه دل بکنه!! یهو متوجه من شد توی حیات به سرعت میخواستم برم بالا از دیوار که در رو باز کرد و منو صدا کرد. صدای پر از غم و ناراحتی شنیدم! برگشتم و نگاهش کردم...
سوفیا: ک..کوکی اینجایی از کی اینجا وایستاده بودی؟؟🥺
من: مگه برای تو فرق میکنه !! به عشق بازیت برس !!
نمیدونم چرا انقدر سرد بودم. اعمال و حرف هایی که میزدم دست خودم نبود ! بهش آسیب روحی زدم؟؟ خیلی سرد برگشتم و میخواستم برم که با بدو منو از پشت بغل کرد !!
سوفیا: نهههه نرو !! دیوونه ! بری به خدا خودمو میکشم 😭😭
به سرعت برگشتم و نگاه به صورتش کردم. دستامو دوطرف صورتش گذاشتم و محکم لبامو روی لباش گذاشتم!! بالاخره بعد از مدت ها طعم لب هاش تنها چیزی بود که میخواستم. نفس کم آورد و ازم جدا شد. رفتیم توی خونه اش ! بوی عطر سهون پیچیده بود. اعصابم خورد شد. در رو گذاشتم باز تا هوا عوض شه !!!
خیلی ناراحت بود رفت توی آشپزخونه!! رفتم نزدیکش و صداش کردم. برگشت و نگاهم میکرد . یه عالمه اشک توی چشماش جم شد و بعدش یه کشیده خوابوند توی گوشم...
سوفیا: قلبم رو شکستی!! البته کار خوبی میکنی باعث میشی خودم بفهمم با قلب اطرافیانم چکار کردم !! من عشق بازی میکنم ؟؟ چرا اینو گفتی!! همه چیو دیدی و با افکار غلط خودت رفتی جلو ؟؟!!🥺😭💔
هنگ کرده بودم ! من: سوفیا 🥺
سوفیا: ا...اون از اولش هم میدوست دوستش ندارم ! اما منو دوست داشت ! ولی هیچی نگفت کاری نکرد که قلبم بشکنه یا ناراحت بشم !! شاید من به احساساتش لطمه زده باشم اما اون زیادی خوب بود !! اما بازم من تورو ترجیح دادم چرااا؟؟ به خاطر اینکه تو زندگی منی تو نفس منی !! چندین بار عشق پاک و قلب صافت رو بهم نشون دادی !! من بهت وابسته شدم ! .. ا..اما نمیتونم تحمل کنم که با حرفات قلبم رو بشکنی ! من هیچ وقت با سهون عشق بازی نکردم ! این بوسه هم آخرین درخواستش از من بود !!
افتادم گریه ! من با حرف هام قلبش رو آتیش زدم. محکم بغلش کردم.. اما خودش رو از من جدا کرد ...
من: غلط کردم !! اشتباه کردم ! منو پس نزن خواهش میکنم !! فکر میکنی برای من خیلی راحت بوده که بتونم سرد باشم ! میدونی از اینکه تورو با اون می دیدم قلبم میخواست آتیش بگیره ولی چون تو ازم خواسته بودی عادی رفتار میکردم !!
نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت !! یه دوگانگی توی رفتار هام بود اونم همین طوری بود....
ادامه پارت بعدی
لایک و کامنت فراموش نشه ( لایک ۷۰ ... کچلم کردین به قرآن )
#جونگکوک
حلقه توی انگشتش رو در آورد و پرت کرد سمت شیشه حیات ! نمیدونم یهو پشیمون شد و اومد نزدیک در حیات ! در حیات از این کشویی های تماما شیشه بود اومد جلو و حلقه رو برداشت گرفتش توی دستاش و فشار میداد!! گریه میکرد. نکنه واقعا بهش علاقه پیدا کرده که نمیتونه دل بکنه!! یهو متوجه من شد توی حیات به سرعت میخواستم برم بالا از دیوار که در رو باز کرد و منو صدا کرد. صدای پر از غم و ناراحتی شنیدم! برگشتم و نگاهش کردم...
سوفیا: ک..کوکی اینجایی از کی اینجا وایستاده بودی؟؟🥺
من: مگه برای تو فرق میکنه !! به عشق بازیت برس !!
نمیدونم چرا انقدر سرد بودم. اعمال و حرف هایی که میزدم دست خودم نبود ! بهش آسیب روحی زدم؟؟ خیلی سرد برگشتم و میخواستم برم که با بدو منو از پشت بغل کرد !!
سوفیا: نهههه نرو !! دیوونه ! بری به خدا خودمو میکشم 😭😭
به سرعت برگشتم و نگاه به صورتش کردم. دستامو دوطرف صورتش گذاشتم و محکم لبامو روی لباش گذاشتم!! بالاخره بعد از مدت ها طعم لب هاش تنها چیزی بود که میخواستم. نفس کم آورد و ازم جدا شد. رفتیم توی خونه اش ! بوی عطر سهون پیچیده بود. اعصابم خورد شد. در رو گذاشتم باز تا هوا عوض شه !!!
خیلی ناراحت بود رفت توی آشپزخونه!! رفتم نزدیکش و صداش کردم. برگشت و نگاهم میکرد . یه عالمه اشک توی چشماش جم شد و بعدش یه کشیده خوابوند توی گوشم...
سوفیا: قلبم رو شکستی!! البته کار خوبی میکنی باعث میشی خودم بفهمم با قلب اطرافیانم چکار کردم !! من عشق بازی میکنم ؟؟ چرا اینو گفتی!! همه چیو دیدی و با افکار غلط خودت رفتی جلو ؟؟!!🥺😭💔
هنگ کرده بودم ! من: سوفیا 🥺
سوفیا: ا...اون از اولش هم میدوست دوستش ندارم ! اما منو دوست داشت ! ولی هیچی نگفت کاری نکرد که قلبم بشکنه یا ناراحت بشم !! شاید من به احساساتش لطمه زده باشم اما اون زیادی خوب بود !! اما بازم من تورو ترجیح دادم چرااا؟؟ به خاطر اینکه تو زندگی منی تو نفس منی !! چندین بار عشق پاک و قلب صافت رو بهم نشون دادی !! من بهت وابسته شدم ! .. ا..اما نمیتونم تحمل کنم که با حرفات قلبم رو بشکنی ! من هیچ وقت با سهون عشق بازی نکردم ! این بوسه هم آخرین درخواستش از من بود !!
افتادم گریه ! من با حرف هام قلبش رو آتیش زدم. محکم بغلش کردم.. اما خودش رو از من جدا کرد ...
من: غلط کردم !! اشتباه کردم ! منو پس نزن خواهش میکنم !! فکر میکنی برای من خیلی راحت بوده که بتونم سرد باشم ! میدونی از اینکه تورو با اون می دیدم قلبم میخواست آتیش بگیره ولی چون تو ازم خواسته بودی عادی رفتار میکردم !!
نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت !! یه دوگانگی توی رفتار هام بود اونم همین طوری بود....
ادامه پارت بعدی
لایک و کامنت فراموش نشه ( لایک ۷۰ ... کچلم کردین به قرآن )
۵۳.۰k
۲۷ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.